بیانیه‌ی تحلیلی بیش از ۲۳۰ نفر از فعالان سیاسی و اجتماعی از ایرانِ سال ۱۴۰۲

به‌نام هستی‌بخش

طبقه‌ سیاسیِ “ذی‌نفعان” و توده‌های بی‌پناه مردم

سال ۱۴۰۲ درحالی به‌پایان رسید که در قلمروهای عمومیِ زندگی و معیشتِ مردم ‌ایران، تقریباً هیچ‌گونه گشایش و پیشرفتی حاصل ‌نشد و سال نو نیز با هراس از جنگی دیگر همراه بود (جنگی که رژیم اشغالگر افراطی اسراییل برای انحراف جبهه و افکار عمومی از داخل فلسطین به منطقه‌ی خاورمیانه سخت به‌آن محتاج است) و اگر طبیعت، اندکی از بارش‌های خویش را ارزانی نمی‌داشت، ارزیابی‌ها از این هم یأس‌آورتر می‌شد.

چنان‌چه به تأسّی از رویه‌های امروزین تاریخ را از انتها بخوانیم، در روزهای پایانی سال ماجرای خصوصی‌سازی زمین‌های یک مرکز آموزش مذهبی‌ـروحانی، در کنار بازداشت دکتر صدیقه وسمقی، به بهانه‌ی دگراندیشی جلوه‌ای نمادین یافت (ایشان به‌علت نابیناییِ هر دو چشم، خوشبختانه دهم اردیبهشت آزاد شدند). این دوگانگی خود، گویای اوضاع عمومیِ کشوری است که قدر و منزلت حقوقی و سیاسیِ اشخاص، به‌نسبتِ نزدیکی یا دوری به حکومت تعریف می‌شود. ظلم مضاعف تبعید در زندان یک جامعه‌شناس و پژوهشگرِ آسیب‌های اجتماعی، دکتر سعید مدنی، طی ماه گذشته و به حبس افکندن دگراندیشانی چون دکتر قربان بهزادیان‌نژاد، علیرضا بهشتی‌شیرازی، و عبدالله مومنی به‌جرمِ اظهارنظر در یک نشستِ رایزنی در فضای مجازی در شبکه‌های اجتماعی برای چاره‌جویی و نجات از بحران‌های جاری، و فجیع‌تر صدور حکم اعدام‌اخیر علیه توماج صالحی به‌جرم خواندن «رپِ» اعتراضی، گویای این‌ واقعیتِ تلخ است که انسداد و استبداد سیاسی و دینی هم‌چنان تداوم دارد.

نظام حقوقی ناعادلانه اما بر این‌ناروایی‌ها می‌افزاید آن‌گاه که تنها در چند ماه اخیر، انگشت دست ۳ نفر به‌جرم سرقت قطع می‌شود اما چنان‌که شاهدیم، از تخلف‌های بزرگ و فساد گسترده، چشم‌پوشی شده‌است.

در زمینه‌ی بحرانِ مزمن اقتصادی و معضل حل‌ناشده‌ی معیشتی نیز تنگناهای بنیان‌کن هم‌چنان بر جان و زیست هرروزه‌ی مردم چنگ‌انداخته‌ و از تورّم و فساد و رکود کاسته ‌نشده است؛ جز این افتخار از سوی دولت که تورّمِ موجود، به هر میزان طاقت‌فرسا، هنوز دو رقمی است!

در زمینه‌ی چرخه‌ی بی‌پایان فساد، در سال گذشته، پرونده فسادی معادل ۱۴۰هزار میلیارد تومان – معادل ۲/۳ میلیارد دلار – در رسانه‌ها اعلام شد که‌ نام یکی از وزرای سابق همین دولت نیز در آن ‌مطرح بود اما این پرونده‌ی جنجال‌برانگیز و مبهم ازآن‌پس مسکوت ماند.

از سوی دیگر، مساله‌ی کسری بودجه‌ی مستمرّ سال‌های اخیر را در سال گذشته تا رقم ۷۰۰هزار میلیارد تومان برآورد کرده‌اند که برای جبران این کسری، فشار بیشتر مالیاتی بر روی اقشار گوناگون مردم وارد می‌شود، چنان‌که درآمدهای مالیاتی رشد ۴۷ درصدی یافته و هم‌اکنون هم برای این رقم در امسال، افزایشِ ۶۹ درصدی پیش‌‌بینی شده‌است. دلار نیز از اواسط بهمن گذشته از مرز ۶۰هزار تومان عبور کرد و با رشد ۱۳۸درصدی در دوره‌ی دوساله‌ی دولت رییسی، دامنه‌ی خطّ فقر را به درآمدهای ۲۵ میلیون تومانی رساند و شکاف میان دستمزد و تورّم را به‌گونه‌ای‌ افزایش داد که ترمیمِ مقدار یارانه‌ها نیز عملاً بر بهبود معیشت خانوارها تأثیری نگذارد.

اکنون بنابه یک ارزیابی میانه‌روانه، حدود ۳۰ درصد جمعیتِ ایران زیر خط فقر می‌زیند و ۴۰درصد جمعیت نیز در آستانه‌ی فروافتادن به زیرخط‌ فقراَند‌. این به‌آن معناست که ۲۶ میلیون نفر از جمعیت ایران یا به‌عبارت دیگر، از هر سه ایرانی، یک نفر زیرخط فقرمی‌زید؛ چنان‌‌که حتی اگر دستمزدها ۲۰۰ درصد افزایش یابند، مستمرّی کارگران در امسال باز هم به خط فقر در سال جدید نمی‌رسد.

به‌اعتبارِ شاخص‌های موجود، متأسفانه میهن‌مان‌ در فلاکت‌بارترین وضع خود طی سه دهه‌ی اخیر به‌سر‌ می‌بَرد و مطابق آمارهای رسمی، ایران به‌عنوان هشتمین کشور جهان با بالاترین رکوردِ شاخص فلاکت ثبت شده‌است. هم‌چنین در تازه‌ترین گزارش، در میان ۱۴۳ کشور، در رتبه‌ی صدم به‌لحاظ شادی و نیز دوازدهمین اقتصاد با رشد نقدینگیِ بالا قرار گرفته‌است. وضعِ فلاکت‌بار حاضر نشان می‌دهد که به‌طور مثال یک کارگر برای خرید یک آپارتمان معمولی در تهران باید بیش از دو قرن انتظار بکشد.

پژوهشگران نشان داده‌اند که طبقه‌ی موسوم به “ذی‌نفعان” در اقتصاد ایران با در اختیارداشتن همه‌ی ابزارهای قدرت و رسانه به‌راحتی می‌توانند مهم‌ترین معضل‌های ایران را به موضوعاتی حل‌نشدنی تبدیل کنند.

در کورانِ این بحران‌ها اما مردمِ ما بدون پشتیبان رها شده‌اند و ساختارِ دولتی در ایران، تعهّد موثری در حوزه‌های اساسی نظیر آموزش و پرورش، بهداشت رایگان و … برعهده نمی‌گیرد. پدیده‌ی “ذی‌نفعان” به این‌ معناست که گروه محدودی، به‌مثابه طبقه‌ی حاکم، از بحران‌های موجود نظیر تورّمِ افسارگسیخته، تحریم و گرانیِ ارز به ثروت‌های نجومی رسیده‌اند و مابه‌ازای این سلطه‌ی اقتصادی-سیاسی، انسداد و سرکوب سیاسی فزاینده بوده است.

برای نمونه، درحالی که تحریم‌ها جمهوری اسلامی را در برابر نظام بین‌المللی تضعیف می‌کند، متقابلاً اما در برابر منتقدان و معترضان داخلی تقویت کرده‌است! دراین‌میان همان‌گونه که در هفته‌‌های گذشته به توسعه‌طلبیِ جنگ‌افروزانه‌ی رژیم اسراییل پاسخی گسترده داده‌شد، آیا حکومت اراده‌ای برای کنترل سلطه‌طلبان تندرویِ داخلی هم دارد و یا به‌عکس آنان را برای ارعاب و تضعییع حقوق زنان کشور رها کرده‌است؟

خصلت‌نمایِ طبقه‌ی حاکمِ ذی‌نفع در کلّی‌ترین شکل، ادغام همه‌جانبه‌ی نظامی-اقتصادی و سیاسی-امنیتی در ساختار نهاییِ دولت در ایران است. برای نشان‌دادن تنها سطح بسیار کوچکی از این ادغام، می‌توان به ورود نظامیان به مهم‌ترین بخش‌های صنعت مانند نفت و گاز اشاره کرد.‌ نتیجه‌ی نهایی حاکم شدن طبقه‌ی ذی‌نفعان، گونه‌ای سرمایه‌داریِ انحصاری است که در سیاست اقتصادیِ ‌خود، روحیه‌ی محافظه‌کارانه‌ی طبقه‌ی فرادست را با لایه‌ای از عصیان‌گریِ طبقات فرودست درهم‌می‌آمیزد تا فریب‌کارانه نوعی سیاست تبلیغاتی یا پروپاگاندای شبه‌انقلابی را ترویج ‌کند. همین ساختار است که اجازه‌ی پاگرفتن تشکل‌های سیاسی را نمی‌دهد و گونه‌ای از نظارت سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ای‌ِ سخت‌گیرانه را آن‌چنان مستقر ساخته‌ که حتی جریان‌های دارای سابقه‌ی تاریخی نظیر «نهضت آزادی» نیز، نه تنها از مشارکت فعّال محروم شده‌اند بلکه امکان برگزاری ‌نشستی حزبی در منازل خود را هم نداشته‌اند؛ لغو مراسم بزرگ‌داشت زنده‌یاد پرویز بابایی، مترجم و عضو «کانون نویسندگان» نیز آخرین نمونه از تشدید روند انسداد و اختناق در فضای سیاسی و فرهنگی کشور است.

حضور اندک مردم در انتخابات اخیر‌ مجلس در آخرین ماه‌ سال گذشته، نتیجه‌ی نهاییِ همین سلطه‌ی سیاسی طبقه‌ی حاکمِ ذی‌نفع است که میزان بالای مشارکت، آن‌گاه که تهدیدی برای سیادتِ بلامنازع حاکم محسوب شود، دیگر برایش در اولویت قرار نمی‌گیرد. معنای دیگر این واقعیت در سطحِ جامعه‌ی مدنی این‌ است که توده‌های وسیع مردم، نهادها‌ی نظام سیاسی را در زندگی جاری خویش مؤثر نمی‌بینند و در اعتراض‌های سال‌های گذشته نیز به‌زبان دیگر این حقیقت را گوشزد کرده‌ بودند؛ نهادهایی که اگر بر تیره‌روزی عمومی نیفزایند مرهمی بر دردها نیز نیستند.

از سوی دیگر، به‌لحاظ ایدئولوژیک، سیاستِ فرهنگیِ معطوف به سیادت‌جوییِ قشری از فقها، استقرار نوعی روحانی‌سالاری و دینی دنیازده را حاکم ساخته‌ که خود در شکاف‌های طبقاتی و گسترش فساد و اختلاس و دیگر ویران‌گری‌های اجتماعی ذی‌سهم است. حوزه‌ی کارِ نهادهای دینی و روحانی که در حالت طبیعی باید در بطنِ جامعه‌ی مدنی باشد، با قرار گرفتن در عرصه‌ی قدرت حکومتی، به‌تدریج و به‌ویژه در مقطع کنونی، موجب غلبه‌ی فرهنگ بنیادگرای دینی گردیده که بارزترین شاخصه‌اش تفوق ظاهرگرایی و فرمالیسم،‌ شریعت‌مداری فقاهتی و شعائرگرایی بر باطن، ایمان، روح و محتوای معتقدات دینی و حذف کامل تعقل انتقادیِ تاریخی-حقوقی است. این سیاست فرهنگی، سرانجام جامعه‌ی ما را در موقعیتی قرار داده که امروزه با دینی دنیازده روبرو هستیم که “اخلاق و معنویت” گم‌شده‌ی اوست. فرهنگ دینیِ صوری، احساسی، عامیانه، مناسکی، مدحی و شعائرگرا موجب شده که آیین‌گرایی مذهبی فاقد هرگونه جاذبه‌ای برای جامعه و به‌ويژه نسل جوان باشد و نتیجه‌ی تحمیل و اجباری‌سازی آن به دافعه و واکنش عمومی انجامیده‌است. محتوای اساسی این نزاع درواقع بر سر دین نیست بلکه موضوع مناقشه، پیرامون مصالح و سیادت یک‌جانبه‌ی سیاسی و حکومتی و نادیده‌گرفتن حادترین مسائل امروز ایران به‌ویژه مساله‌ی فقدان آزادی‌های سیاسی و تنگی معیشت مردم به‌دلیل بحران‌های تودرتوی اقتصادی-اجتماعی است.

مذهبِ به‌اصطلاح “اصول‌گرای ولایی” به‌وضوح در برابرِ بحران معیشتی، تعمیق فزاینده‌ی شکاف‌های طبقاتی، گسترش فساد و اختلاس، ناهنجاری‌ها و آسیب‌های دهشتناک حاضر، یا مسکوت است و یا خود سهیم در مناسبات و توجیه‌گرِ مسببان وضع موجود. با آن‌که این کارنامه‌ سرشار از ناتوانی‌ها، سوءِمدیریت‌ها، فسادها، فشارها ‌و خشونت‌هایی‌ است که حیات ملت را در همه‌ی ‌عرصه‌ها تهدید می‌کند، اما جلوه‌های کنشگری‌های مدنی در متن جامعه،‌ بارقه‌هایی از امید را نوید می‌دهند که به‌شرط ‌سازمان‌یافتگی، فرصت‌ساز خواهدبود. این سازمان‌یافتگی، خودبه‌خود و یک‌شبه ایجاد نخواهدشد و شرط حصول و گسترش آن، شروع‌ از محافل ساده‌ی سیاسی و حتی اجتماعی و فرهنگی است.

شدتِ کاهش مشارکت در انتخابات مقننه‌ی اخیر، به‌ویژه در پایتخت (۲۶ درصد طبق آمار رسمی) نشانه‌ای از نافرمانی مدنیِ عملی و جاری است؛ افزون بر‌آن: تلاش و مقاومتِ مدنیِ جامعه‌ی زنان در مقابله با تبعیض‌ها و تمرّد در برابر رفتارهای موهن و شنیع گروه‌های انتظامی برای تحمیل پوشش رسمی و اجبار حجاب ظاهری، تداوم اعتراضات صنفی ازجمله از سوی دانشگاهیان و به‌ویژه معلمان، علی‌رغم پرداخت هزینه‌های سنگین، مقاومت زندانیان سیاسی و‌ افشای برخوردهای خشنِ ماموران علیه کنشگران محیط زیست و ‌معترضان مدنیِ خشونت‌پرهیز، کسب موفقیت‌های علمی و‌ حرفه‌ای جوانان مستعد در این شرایط سخت و سرانجام، پاسداشت‌های همدلانه در حفاظت از آثار فرهنگی و مناسبت‌های ملی، جملگی نمودهای امیدبخش ایران امروز اند.

گذار گام‌به‌گامِ ساختاری و عبور تدریجیِ بنیادین از بحران‌های برشمرده‌ی فوق (در زمینه‌های بوم‌زیستی، اقتصادی-اجتماعی، و سیاسی-فرهنگی) و مسیر رشد و اعتلای جنبش‌های اعتراضی-مطالباتی و سامان‌یافتگیِ مبارزه و مقاومت جامعه، نیازمند چشم‌اندازی نو، اندیشه‌های راهبردی و راهکارهای اصولی در برابر افراط و‌ تفریط‌های جنگ‌افروزانه یا مماشات‌جویانه است. تشکل‌یابیِ حرفه‌ای، صنفی و علمیِ جامعه‌ی مدنی، شکل‌گیری مجدد شوراها، احزاب و جبهه‌های سیاسی، نیازمند دامن‌زدن به گفتگوهای ملی و به‌ويژه تعامل بینانسلی، پیرامون بدیل‌های ممکن و مطلوب و ارائه‌ی راه‌حل‌های علمی و عملی در مواجهه با هر یک از بحران‌های مبتلابه جامعه‌ی ماست.

در این‌میان رسیدن به گفتگوهای ملی سراسری نیز میسّر نخواهد شد مگر این‌که هرکدام از ما از هم‌اکنون، گفتگوهایی منظٌم و مستمر را در محیط و مناسبات خویش آغاز کنیم. گفتگو در راستای نیل به نوعی گفتمانِ هم‌گرایی و وفاق ملی پیرامون گذار به‌سمت دموکراسی. هم‌چنین تأمین یک‌ جمهوری راستین، تفکیک نهادهای دین و دولت، برقراری حاکمیتِ قانون‌بنیاد و آزادی و‌ عدالت‌محور، پی‌گیری سیاست مستقل و ملی، صلح و خلع سلاح عمومی در منطقه و تنش‌زدایی با همسایگان.

این مهم، مسئولیتِ جمعی و مدنیِ ما شهروندان این سرزمین را به‌سهم‌ خود در هموارسازی این مسیر طلب می‌کند.

اسامی :

رضا آقاخانی، ابوطالب آدینه‌وند، محمدصادق آخوندی، محمّد آزادی، حمید آصفی، زهرا آقاخانی، سیدیعقوب آل‌شفیعی‌فومنی، محمد ابراهیم‌زاده، هادی احتظاضی، محمدرضا احمدی، شهروز احمدی، پیمان احمدی، زهرا احمدی‌نژاد، مریم افرافراز، عباس اقبال، سیدعبدالمجید الهامی، مرتضی الویری، الهه امیرانتظام، رضا امینی، اکبر امینی‌ارمکی، مژگان اورند، علی باباچاهی، محمد بابلیان، مصطفی بادکوبه‌ای‌هزاوه‌ای، هاشم باروتی، محمود باقری، آرزو باهر، مهتاب برادران‌دیلمقانی، افسانه برزویی، فرشته بقایی، رویا بلوری، امیر بهمنی، بهنام بیات، مطهره پارسی، مسعود پدرام، عباس پوراظهری، سیمین پوران‌سیف، پارسا پورغفارمغفرتي، میلاد پوشانه، مهرداد پوشائی، محمدرضا تحویلداری، علی تک فلاح، مصطفی تنها، مجتبی تهرانی، فرهاد توانا، علی توکلی، مجید تولّایی، درخشنده تیموریان، حسین ثاقب، حسین جزایری، مهرنوش جعفری، محمد جمادی، امین چالاکی، بهنام چگینی، ناصر حاجیان، مهرداد حجّتی، حسین حدادنژاد، طیبه حسنلو، سیدعلی حسینی، خلیل حسینی‌عطار، میرسلیمان حسینی‌مقدم، عبدالعلی حسینیون، بهزاد حق‌پناه، عبدالکریم حکیمی، محمد حیدرزاده، حمیدرضا خادم، علیرضا خاشعی‌پور، سوشیانت خاشعی‌پور، شبنم خان‌مصدق، نگار خدادادی، امیر خرم، شیرین خسروشاهی، همایون خسروی، محمدحسین خوربک، ابراهیم خوش‌سیرت، اکبر دانش‌سرارودی، ناصر دانشفر، احمد دانشی، احمد دلیجه، امیرخسرو دلیرثانی، معصومه دهقان، عباس راستی‌بروجنی، محمدصادق ربانی، علیرضا رجایی، حسین رجایی، سهیلا رجایی، حسین رجایی، سهیلا رجایی، الهه رجائی، محمد‌جواد رجايیان، علیرضا رجبیان، محسن رحمانی، محترم رحمانی، زهرا رحیمی، احسان رزاقی، جلال رستمکلایی، یونس رستمی، مصطفی رسته‌مقدم، بهمن رضاخانی، محمّد رضایی، سهیل رضوانی، حسین رفیعی، صادق رهبری، سحر ریاحی، تورج ریحانی، حمیده زارع، رقیه زارع‌پورحیدری، محسن زمانی، مهدی زمانی، رضا ژند، نرجس سالاری، سیدمحمدعلی سجادی، نشاط سحابی، عیسی سحرخیز، حسین سربندی، پروانه سلحشور، جعفر شاپورزاده، لاله شاکری، مریم شربتدار قدس، احسان شریعتی، علی شریعتی، آرمین شریفی، هرمز شریفیان، مهدی شعبانی، شادیه شهیدی، علی شیخ‌الاسلامی، فیروزه صابر، سعید صاحب‌محمدی، فاطمه صادقی، آزاده صالحی، مریم صدرالسادات‌زاده، نیما صفار، مانی صفار، علی صفاردستگردی، ابوالحسن صفری، کیوان صمیمی، مهوش صیدال، وحید ضیایی، طاهره طالقانی، سیدمحمد طباطبایی، معصومه طوفان‌پور، مرضیه ظفر، سیما عبدلی، علیرضا عبدی، فیض‌الله عرب‌سرخی، نازی عصایی، آتوسا عطایی، روئین عطوفت، اسماعیل علوی، سیدابوذر علوی، سیده‌سمیه علوی، سیده‌مینا علوی، سیده‌لیلا علوی، محمود عمرانی، ابوالفضل غسّالی، نسرین غلامحسین‌زاده، منیژه فتحی، امید فراغت، علی‌محمد فراهانی، محمدمهدی فرخی، محسن فرشاد، سعید فرمد، علی فریدیحیایی، حسین فلاح، شهین‌دخت قاسمی، ابوالفضل قدیانی، محمد قربانی، محمداسحق قمی، نظام‌الدین قهاری، علی قوچ کانلو، محمد کارخانه‌چین، رحمان کارگشا، عباس کاظمی، حسین کربلایی، ملیحه کریم‌الدینی، جمیله کریمی، حسین کشوردوست‌کلتی، روح‌الله کلانتری، بهناز کیانی، رضا کیانی، بیژن گل‌افرا، جعفر گلرخیان، فاطمه گوارایی، مسعود مانیان، حسین مجاهد، مصطفی محب‌کیا، فخرالسادات محتشمی‌پور، زهره محققی، حمیدرضا محمدنژاد، محمد محمدی، محمد محمدی‌اردهالی، مهدی محمودیان، سعید مدنی، عبدالله ‌‌مرادی، عبدالله مرادیان، علی مزروعی، اکرم مصباح، امیرحسین مصلی، مهدی مظفری، حسین مظفری‌مجد، احمد معصومی، سعید معیری، علی معینی، احمد ملکزاده، اصغر ممبینی، سعیده منتظری، امیرحسین مهدوی، رامین مهرداد، ژیلا موحدشریعت‌پناهی، میرطاهر موسوی، حمیده مولایی، منصور میرزایی، عبدالله ناصری‌طاهری، محمد نانکلی، مهدی نصیری، نازنین نظام‌آبادی، علی نظری، سعید نعیمی، اکرم نقابی (زینالی)، محمود نکوروح، حسن نورزاد، مرتضی نورمحمدی، فرشاد نوروزیان، اکبر نوری، حسین نوری‌زاده، ناصر نوری‌زاده، محمّدامین هادوی، حنظله هدایتی، حسین وفاپور، محمود یگانلی.

تلگرام ایران فردا