در نگاهی اجمالی مهمترین علل شکست حزب دموکرات و پیروزی ترامپ را می توان در عوامل زیرجستجوکرد: ۱-جامعه آمریکا بطورکلی صرفنظر از اینکه بهوضوح بدانند که چه میخواهند و محتوای آن چه هست، از وضعیت موجو ناراضی بوده خواهان تغییر سیستم فرسوده و کسالت آورحاکم بر کشور هستند. نظرسنجی های متعددی این نارضایتی و گرایش عمومی را نشان داده است.
۲- پوزیسیون و حزب حامی دولت حاکم نه با سخنانشان بلکه بیشتر با اعمال و بیلانشان قضاوت می شوند. در مورد اپوزیسیون این معادله عموما برعکس است و بیشتر با شعار ها و ادعاهایشان قضاوت می شوند.
۳- در چنین وضعیتی حزب دموکرات و هریس باهمه وعده ها و اصلاحاتی که ترامپ هیچکدام آنها را وعده نداد نتوانستند بدلیل همان چسنبدگی اشان به قدرت نماد تغییرباشند و اساسا از همان لحظه نخست در وضعیت دفاعی یعنی تمرکز بر افشاء و شخصیت و تمایلات و خطرناک بودن ترامپ از منظر همان رویکردهای خود پرداختند. و حال آن که ترامپ در حالت تهاجم علیه واشنگتن نشینان و دستگاه فاسددولت و دادن وعدههای نجات بخشی چون صلح و دفع جنگ جهانی همراه با اعاده عظمت آمریکا و اخراج مهاجران غیرقانونی و دیوارکشی فیزیکی و اقتصادی (تعرفه ها) در برابرواردت و رونق بخشیدن به صنایح ورشکسته داخلی و غیره مشغول بود و آنها را با زبان ساده و پوپولیستی و حتی فاشیستی مطرح می کرد. در حالی که هریس حتی حاضر نشد و جرئت نکرد برای جلب آراء حیاتی مسلمانان عرب تبار آمریکائی در برخی ایالتهای چرخشی در افرایش فشار به اسرائیل کلامی بر زبان بیاورد. این براستی یک کاتاستروف واقعی بود که در چنین لحظههای خطیری ، چگونه او برای ترامپ با آن سابقه فراموش نشدنیاش در مورد بحران فلسطین و اسرائیل، فرصت فراهم کرد تا به این اعراب و مسلمانان وعده صلح و پایان جنگ بدهد و در پیام خود هم از حمایت مسلمانان تشکرکند!. این که بخشی از این مسلمانان برای تنبیه حزب دموکرات در مورد فاجعه جنگ به ترامپ متوسل شدند براستی عبرت آموزاست. در حقیقت سیاست های حزب دمکرات در کلیت خویش (بویژه در وجه داخلی و سیاست خارجی و جنگ طلبانه اش) یک پارادوکس است که نافی یکدیگر و موجب سرخوردگی بسیاری از حامیان و بهره برداری هوشیارانه ترامپ از آنها شد.
۴- عامل مهم دیگری که کلا ترامپ را در حالت تعرضی قرار می داد همانا بحران جهانی سرمایه داری و پیشروی جریانات راست افراطی و فاشیستی و اقتدارگرائی در سطح جهانی و بویژه در خودآمریکا بهمثابه ستاد سرمایه داری جهانی بود.
۵- درحقیقت اگر دمکرات ها اساسا از ارزشهای نئولیبرالیسم و رهبری جهانی آمریکا و نظم تاکنونی دفاع میکردند و میکنند، ترامپ و ترامپیسم و جمهوری خواهان استحاله شده (برخلاف حزب دمکرات ) از دگردیسی سرمایه داری نئولیبرالیستی به نوعی سرمایه داری هارتر و یک جامعه بی حفاظ تر و لیبرتارین تر حرکت می کند ( کوچک کردن دولت و حذف مقررات و تسهیل تاخت و تاز سرمایه لویان ها، چیزی که به عنوان مثال ایلان ماکس می گوید و خود را برای اجرای چنین مأموریتی آماده می کند) . همانطور که در مقاله قبلی از ظهورنوعی اولیگارشی ابرثروتمندان که لویانهای واقعی هستند سخن به میان آمد. در چنین بستری از برآمداقتدارگرائی و نئوفاشیسم است که از قضا زن بودن و رنگین پوست بودن هریس و دفاع او از حقوق زنان ( و برای باردوم جواب رددادن اکثریت به منصب ریاست جمهوری توسط زنان ) موردبهره برده داری راست افراطی قرار میگیرد.
در این رابطه پیش بینی شماتیک امثال آن مورخ که با تکیه بر ۱۳ فاکتور فنی، پیروزی هریس را مطرح میکند بی توجه به اهمیت چه بسا کیفیتا متفاوت این فاکتورها در شرایط گوناگون و بر پایه یک تحلیل مشخص، بلکه به شکل فرمال و لاجرم همراه با خطا. خطای او از نادیده گرفتن و رصدنکردن عملکردهمین روندهای موجود بحران در شرایط و وضعیت مشخص و نشانه گذاری آن در چهارچوب یک بحران عمومی ناشی میشود. همانطور که در متن مقاله آمده است: هیچ کدام از دوجناح سرمایه داری بحران زده حامل پاسخ بسنده ای به بحران نبوده و بیش از پاسخ مشغول فرافکنی از آن در قالب شعارهای نیم بند و یا اساسا آدرس غلط دادن هستند.
۶ -ترامپ در اولین واکنش خود حتی قبل از اعلام رسمی، از یک پیروزی تاریخی و بینظیری که تاکنون دیده نشده ( هم در سطح ایالتها و هم ملی و هم مجلس سنا و به ادعای او هم مجلس نمایندگان کنگره) و از آغاز یک عصرطلائی دم زده است که در آن آمریکا را عظمت خواهیم داد و از کاهش مالیات و بستن مرزها و اتمام جنگها و انجام همه وعده های خود سخن گفته است. او که در کارزارانتخاباتیاش مدام هشدار می داد که اگر دموکراتها پیروز شوند آمریکا واردجهنم شده و ورشکسته و نابود خواهد شد و بدست کمونیستها و چپهای افراطی خواهد افتاد! اینک در قالب یک سوپرمن و فوق بشر نجات بخش وارد صحنه میشود. ایلان ماکس نمادانتخاباتی او توئیت کرده که «آینده فوق العاده خواهد بود.» و پیشتر هم پسر ترامپ در تکمیل تصویرآخرالزمانی پدرش گفته بود اگر دمکراتها پیروز شوند برای گریز از گرفتارشدن در کولاکهائی که برپا خواهندکرد آمریکا را ترک خواهد کرد! . چنان که دیده می شود حضرات جمیعا استاد نعل وارونه زدن هستند. چنان که به عنوان یک نمونه مورخی که پیش بینی پیروزی هریس را کرده بود، حتی قبل از پیروزی، از تهدیدجانی خود و خانوادهاش خبر داده است.
بیگمان پیروزی ترامپ جان تازه ای به کالبدراست افراطی و برآمد نئوفاشیسم چه در داخل آمریکا و چه جهان میدمد. و فاشیستها و راستهای افراطی و بههیجان آمده و دوپینگشده دستکم در کوتاه مدت رژه خواهند رفت. اما در این میان هرسه مؤلفه و شاخص کلان بحران یعنی شکاف های طبقاتی نجومی و دمکراسی تحت کنترل ابرسرمایه داران و بحران زیست محیطی زیر فشارتولید و دادوستد و مصرف سوختهای آلاینده و دیگر تهدیدات معطوف به آن، قطعا بیشتر خواهد شد. چنان که از رفتارها و سخنان ترامپ مشهوداست، گوئی برای او جهان فقط در «آمریکا» و منافع و سرگردگی آن خلاصه می شود و البته باید اضافه کرد که فیالواقع آمریکا نیز در مشتی ابرثروتمند بویژه از نوع محافظه کار و واپسگرا خلاصه میشود. در چنین شرایطی شکل دادن به یک جبهه کارآمد و مستقل و رادیکال علیه نئوفاشیسم، که چیزی جز تعرض سرمایه داری بحران زده و نگران از ناتوانی در کنترل جامعه و کارگران و زحمتکشان، و با هدف ایجادشکاف و دو پارگی در صفوف آن نیست، با خزیدن به زبربال جناح شکست خورده سرمایه داری و همانطور که در مقاله قبلی اشاره شد*، شوریدن علیه چرخه معیوب بد و بدتر و ترک ائتلافهای بدون قیدو شرط که در همین انتخابات شاهدش بودیم (و سوسیال دمکراتها و گرایشاتی چون سندرز منادی آن بودند) ممکن نیست. در حقیقت تنها با بازکردن درب جعبه سیاه تمکین به بد و بدتر و به میدان آمدن یک پادقدرت موازی و خودکنشگر و مستقل در پیشبردمطالبات اساسی جامعه و نیز اعمال فشار از بیرون بهساختار قدرت است که می توان مبارزه همهجانبه با سرمایه داری بطورکلی و نئوفاشیسم بطوراخص را پیش برد و آن را در ریل واقعی خود قرارداد.
درشرایط شرایط کنونی بویژه در گام اول، جنبش های اجتماعی و نیروهای پیشرو و ترقیخواه که در قالب ائتلاف و همراه با حزب دمکرات عمل میکردند باید مقدمتا با ترمیم روحیه و مقابله با سمومات یأس و ناامیدی و سرخوردگی ناشی از این شکست تکاندهنده بتوانند آرایش نوین و پیچیده مبارزه ضدفاشیستی را در شرایط جدید با هدف سدکردن حملات آن و حفاظت و تعمیق دست آوردهای دموکراتیک زنان و کارگران و جوانان و رنگین پوستان و عرصههای رفاهی و تامین اجتماعی و البته دفاع از صلح و همبستگی بوجود بیاورند. این که نیمی از جامعه تب آلود به ترامپ و نئوفاشیستها «نه» گفتند خود سرمایه اجتماعی مهمی است که بیانگر آن است که فاشیسم غلیرغم ادعاها و لافزنیها فاقد هژمونی کوبنده بوده و در واقع شکننده است. نه فقط فاقد برنامه ای برای کاهش بحرانهای انباشته شده نیست که برعکس عامل تشدیدبحران و فقر و سرکوبهای اجتماعی و تشیدمشکلات جهان شمول و بیشتری است. هم چنین بناگزیر بدلیل تصرف ماشین دولتی و سکانداری قدرت، در معرض راستی آزمائی قرارگرفته و بیش از پیش زیر نگاه تیزبین جامعه و زحمتکشان قرارخواهندگرفت. در حقیقت برنامه های اقتصادی حباب گونه ترامپ که بیشترین عامل جذب رأی او محسوب می شوند چیزی جز تشدید تعرفههای وارداتی و افزایش قیمت کالاها و فلاکت مردم و کسری بودجه و سرکوب مطالبات اجتماعی و فرهنگی، و افزایش میلیتاریزم و شکافهای جهانی و بویژه بحران زیست محیطی نیست. و همین چالشها فرصتهای تازه ای برای جنبشهای اجتماعی و ضدفاشیستی-سرمایه داری فراهم خواهد کرد. و بالأخره در موردشکنندگی این فاشیسم نباید فراموش کرد که بسیاری از رأی دهندگان باو، با «نه» گفتن بهوضع موجود و در غیاب یک بدیل امیدبخش، و به امید بهبودشرایط عمومی باو رأی داده اند و چه بسا بجای آب گرفتار سراب شدهاند. از این رو خیلی از آن قلبا نمی توانند با شعارهای فاشیستی و رویکردهای اقتصادی و اجتماعی او همراهی و همذات پنداری داشته باشند. و همین شکاف بالقوه موجود در بستر زمان و افزایش تجربه و آگاهی می تواند موجب ترکیدن حباب ترامپیسم گردد. هم چنین نباید فراموش کردکه ترامپیسم درعین حال بیانگر شکاف بزرگی است در میان سرمایه و سرمایه داران و جهتگیریهای متفاوت در واکنش به بحران و بعضا متضاد باهم. مجموعه این شکافها و استراتژی معطوف به بحران درکلیت سرمایه و شکافهای آن است که می تواند مسیر پیشروی جنبشها و نیروهای ضدسرمایه داری و واقعا دموکراسیخواه را هموار سازد.
۰۶.۱۱.۲۰۲۴ تقی روزبه