بدیل و آلترناتیو واقعی کیست، چیست؟ – علی صدارت


بدیل واقعی رژیم ولایت مطلقه‌ی پهلوی و رژیم ولایت مطلقه‌ی فقیه، هیچ کسی نیست به جز خود ما مردم ایران! فقط و فقط خودِ خودِ ما مردم ایران!

اینکه در عمل چه کسانی مدیریت دوران گذار را به عهده بگیرند، در نهایت و در عالم واقعیت، صرفا بستگی به این دارد که چه تعداد از هر کدام از همه ما مردم، به وظیفه‌ی حیاتی خود مبنی بر احقاق حق حاکمیت ملیِ خود و مشارکت در ساختن سرنوشت خود، آگاه‌تر شویم، و به این وظیفه‌ی حیاتیِ خود بیشتر عمل کنیم.

بدین ترتیب است که مشخص خواهد شد که چه کنگره، یا شورا، یا جبهه‌ای تشکیل خواهد شد، ماموریت آن از همین لحظه‌ی حال، تا سقوط فیزیکی رژیم و سپس تا تدوین و رفراندم و تصویب قانون اساسی چه خواهد بود، افراد تشکیل دهنده‌ی آن چه کسانی خواهند بود، و کیفیت و کمیت آن چه خواهد شد، و…

این یادآوری را ضروری می‌بینم  که باز هم تاکید کنیم که برای مشارکت در ساختن سرنوشت، اصلا لازم نیست که از کار و زندگی و حتی استراحت و تفریح خود صرف نظر کنیم. دردِ معیشت و ابعاد خشونت‌های اقتصادی که بر اکثریت مردم ایران در لایه‌های مختلف جامعه رفته است، غیر قابل چشم‌پوشی است. ولی اگر وارد میدان ساختن سرنوشت خود نشویم و به انفعال موجود ادامه دهیم، درد معیشت دردناکتر، و ابعاد کیفی و کمی خشونت‌های اقتصادی، عظیم‌تر خواهند شد! آیا تا کنون ذره‌ای غیر از این بوده؟

به علت نقش فعال یک حداقل لازمی از ما مردم در ساختن سرنوشت‌های خوب و خوب‌تر برای خویش، قدرت‌ها از ساختن بدیل وابسته و تحمیل آن به ما عاجز و علیل شده‌اند. در غرب، پروپاگندا و جنگ روانی و پول و قوایِ فراوانی برای ساختن و تحمیل بدیلِ وابسته و مطلوبِ غرب به‌کار گرفته شده و می‌شود. نتیجه‌ی این همه تلاش آن‌ها، به هیچ وجه نتوانسته بهتر از پهلوی بشود!! خود وی مکررا گفته که قصد رفتن به ایران را ندارد. دلیل این تصمیم او این است که وی بهتر از اربابان خود فهمیده که در تمام عمرش، محال ممکن است که در رابطه با وطن ما، هیچ موقعیتی برای او متصور گردد. ولی اربابان او حتی از این درجه از فهم هم برخوردار نیستند. قدرت‌ها همیشه برای دخالت در امور ایران و ایرانیان، به بهانه‌ی حفظ «منافع ملی» تلاش کرده‌اند. غرب برای این منظور، بودجه‌های عظیمی مصرف می‌کند، و یک عده رانت‌خوار هم، به قیمت خیانت به ایران و ایرانیان، به جان این پول‌ها افتاده‌اند! از وی پرسیده شده که چرا هر کسی به شما نزدیک می‌شود، بعد از یک مدتی می‌سوزد و به یک مهره‌ی سوخته مبدل می‌گردد، و او در پاسخ گفته است ولی من نمی‌سوزم! 

کسانی که به این وابستگان نزدیک‌تر بوده‌اند، و بسیاری دیگر بر این عقیده‌اند که گفتار و کردار آن‌ها حاکی از آن است که جناب ایشان، به خاطر انقلاب ۱۳۵۷، از ایران و ایرانیان متنفر و کینه‌مند هستند. هیچ کدام از کارهای این «آس برنده» در مخالفت با رژیم ولایت مطلقه، موفق نبوده. حتی یک مثال هم نمی‌توان آورد که پروژههای «آس برنده» و شرکا نه تنها در تضعیف رژیم ولایت مطلقه موفق نبوده، بلکه حتی به تقویت آن هم منجر شده است. مشاهده کارنامه‌ی آن‌ها در جنبش «زن، زندگی، آزادی» فقط یک نمونه است.

با این یادآوری، سرنوشت بقیه «اپوزیسیون» و جامعه سیاسی هم مشخص بوده و خواهد بود. هر چه هر فرد و گروهی به قدرت (قدرت‌های داخلی و خارجی، قدرت‌های دولتی و غیردولتی، قدرت‌های غربی و شرقی) نزدیک شده، به همان درجه از طرف مردم طرد شده است، و به همان درجه سوخته و از  حَیّزِ انتفاع برای به دست گرفتن مسئولیت برای اداره‌ی امور، ساقط شده است

زمان‌بندی اتفاقات، و کم و کیف کنگره، و یا شورا، و یا جبهه، و یا…، به سه عامل مهم بستگی پیدا خواهد کرد:

۱- فعالیت هر کدام از ما:

سقوط فیزیکی رژیم، حتمی است! البته بدیهی است که طول زمان رسیدن به سقوط فیزیکی رژیم، مستقیما بستگی دارد به اینکه من، و شما خواننده‌ی عزیزِ این نوشتار، چقدر به وظیفه‌ی حیاتیِ خود مبنی بر لزوم مشارکت در ساختن سرنوشت خویش عمل کنیم.

۲- عمل کردن و فعال بودن حول محور حقوق:

رژیم‌های استبدادی، برای بقای خود، مجبورند مردم را از جنس خود کنند. بدین معنی که هر چه تعداد مردمی که در زندگی عادی و روزمره خود، به حقوق تجاوز می‌کنند، زیادتر باشد، به همان نسبت طول عمر رژیم، طولانی‌تر خواهد شد.

عکس آن هم درست است. یعنی هر چه تعداد مردمی که در زندگی عادی و روزمره خود، به حقوق خود و دیگران آگاهی دارند، و از تجاوز به حقوق خودداری می‌کنند، زیادتر باشد، به همان نسبت طول عمر رژیم، کوتاه‌تر خواهد شد.

در این باره، از میان حقوق ذاتی، لازم است به خصوص به حقِ استقلال و آزادی، و حقِ اطلاع‌یابی، و حقِ اطلاع‌رسانی، و خشونت‌زدای و حقِ صلح و دوستی اشاره شود.

۳- درجه‌ی باور ما مردم به اصالت قدرت:

مساله‌ی مهم تعیین کننده‌ی دیگر این است که ما مردم چقدر عامل قدرت (قدرت‌های داخلی و قدرت‌های خارجی) را در ساختن سرنوشت خود دخالت بدهیم:

قدرت‌های داخلی: یکی از اشتباهات جنبش خودجوش مردمی در سال ۱۳۸۸، وارد کردن قدرت‌های داخلی در محاسبات فعالیت‌ها بود. در جنگ روانی، این دروغ به گروهی از مردم باورانده شد: ما مردم خود توانا به تغییر وضع موجود نیستیم، پس باید به مهرههایی از قدرت داخلی رای دهیم، تا رژیم را از درون اصلاح کنند!

قدرت‌های خارجی: یکی از اشتباهات جنبش خودجوش مردمی در سال ۱۴۰۱، وارد کردن قدرت‌های خارجی در محاسبات فعالیت‌ها بود. در جنگ روانی، این دروغ به گروهی از مردم باورانده شد: ما مردم خود توانا به تغییر وضع موجود نیستیم، پس باید به مهرههایی از قدرت خارجی توییت بزنیم (رسوایی «توییت‌گیت») و وکالت بدهیم (رسوایی وکالت‌گیت») که چند نفر وابسته و فدرالیستِ تجزیه‌طلب، برای ما «منشور مسها» را بنویسند (رسوایی «منشورگیت»)، و رژیم را براندازی کنند! [پ.ن.: در ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ که این نوشتار در برخی رسانه‌ها بازنشر شد، در خبرها آمد که: «پس از کنفرانس امنیتی مونیخ، پارلمان هلند هم سخنرانی رضا پهلوی را لغو کرد»]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *