چرا نباید در مورد براندازی و جایگزینی، کوتاه آمد؟ امیرحسین لادن

پس از بیش از چهار دهه مقابله و مبارزه با جمهوری اسلامی، امروز شاهد یک دگرگونی در اندیشه و برخورد “مخالفان رژیم” هستیم. تجربه مبارزات چهل و چند سال گذشته و رشد سیاسی “مخالفان رژیم”، به درجه‌ای از کمال رسیده که میدانند براندازی به تنهائی کافی نیست، – هم نیاز به برنامه‌ی جایگزینی دارد و – هم نیاز به همکاری با هم اندیشان. امروز، سازمان‌ها، نهادها و احزاب و حتی برخی از شخصیت‌ها، برنامه جایگزینی و منشور‌های خود را ارائه می‌کنند و در راستای همکاری و همسازی، در تلاش برای رایزنی با یکدیگر هستند.

پس چرا “سر درگمی، بلاتکلیفی و پراکندگی” مخالفان رژیم و بقای جمهوری اسلامی، هنوز به قدرت خود باقی است! زیرا، نیاز داریم بپذیریم که “سر درگمی، بلاتکلیفی و پراکندگی” مخالفان رژیم، و شکست و ناکامی گروه‌ها (آپوزیسیون) طی چهار دهه گذشته، پیش از آنکه یک مشکل سیاسی باشد، یک پدیده فرهنگی است. بنابراین، راهکارهای مان نیز، “تنها” برای مقابله با مسائل سیاسی هستند، نه مشکلات فرهنگی که ما را پیله وار در هم پیچیده‌اند. مشکلات فرهنگی، حد اقل به اندازه‌ی معضلات سیاسی، باعث پراکندگی نیروهای مبارز و ناکامی مخالفان رژیم هستند.
برای روشنگری چند نمونه از عوامل بازدارنده و تخریبی فرهنگی مان را بر میشماریم: – منافع شخصی (دنبال مقام و ثروت بودن)، – وابستگی (رهائی خود را از بیگانگان خواستن)، – تظاهر و جنون مطرح بودن (دم از آزادی و دموکراسی زدن)، – همه با هم (اتحاد و اتفاق)،….

منافع شخصی، (دنبال مقام و ثروت بودن) – “در میان ایرانیان، افرادی داریم که براستی شایسته نام شریف آدمی نیستند و بجز پول و بغیر از مقام به هیچ چیز دیگری اعتنا ندارند… میهن و دین و وجدان برای آنها پشیزی ارزش ندارد. معبود و مقصود آنها زر و زور است و هر کس مقاصد پلید آنها را تأمین کند در خدمتش میایستند. ” این پدیده بی علت نیست، بدبختانه برای ما ایرانیان، عقب افتاده ترین قشر جامعه یعنی آخوندها، چند قرن مسئول آموزش و پرورش و الگوی ما بودند! این قشر کم دان و خرافاتی که خودش را نماینده خدا و جانشین پیامبر میداند، خدا و پیغمبر و دینش، در سه واژه خلاصه می‌شوند: شکم، کیسه و تنبان. “وقتی پای این سه مورد بمیان آید، یوسف را به کلافی و خدا را به خرمائی میفروشند. ” (۱)
یکی از دست اندرکاران و کارشناسان پیش از انقلاب می‌نویسد: “همه باید بدانند طبقه‌ای که باین کشور حکومت میکند تا چه اندازه آلوده به دو روئی و دروغ و ریا کاری و بند و بست‌های کثیف و اعمال پلید است…. طی چند سال، با کسانی آشنا شدم که حاضر بودند منافع کشور خود را فدای پول نموده و از هیچگونه پستی و فرومایگی رو گردان نباشند. ” (۲)
ارجح بودن منافع شخصی بر منافع جمعی، نه تنها در جمهوری اسلامی مانند سابق باقی است، بلکه شدید تر شده. حسن زاغفر، کارشناس اقتصادی دانشگاه الزهرا در تهران می‌گوید: “وعده هائی که به مردم دادند، همراه با قانون اساسی را انداختند در جوب! مجلس نیز مأمور انجام اراده حاکم است. نابرابری از در و دیوار میریزد! قدرت “منافع را تنها برای خودش” رقم زده و منابع عمومی کشور بین خودشان توزیع شده و مردم از مواهب کشور کاملا محروم هستند. “

وابستگی، (رهائی خود را از بیگانگان خواستن)، “خود فروش” / “گمراه”؟

“خود فروش”، – منافع شخصی برای خود فروش، بر همه چیز و همه کس ارجحیت دارد. بنابراین راهکارهایش، تلاشی برای دستیابی به قدرت و ثروت است. در ضمن برایش بی تفاوت است که دخالت بیگانگان، “جایگزینی نیست، وابستگی است”! شخص “گمراه” و کم دان، راه را از چاه، به درستی تشخیص نمیدهد، و با تاریخ نیز نا آشنا و بیگانه است. گمراهانی که نجات خود را از بیگانه می‌خواهند و طرفدار دخالت آمریکا و کشورهای دیگر و حتی اسرائیل هستند؛ هیچ درس و عبرتی از دخالت روسیه (تزاری و شوری) و انگلستان که سالها میهن مان را در چنگال پُر زور و چپاولگر خود داشتند و همه چیز را چپاول کردند، نگرفته‌اند؟ نمیدانند که ایران نزدیک به دو قرن، تا اواسط قرن بیستم زیر نفوذ و کنترل ابر قدرت‌های خارجی بود. نمیدانند و درک نمیکنند که بیگانگان برای حفظ منافع خودشان، بهترین فرزندان ایران را زندانی، تبعید و نابود کردند. بیگانگان، تنها به دنبال منافع خودشان هستند! (۳)
شوربختانه، اشخاص گمراه و کم دان، یا از ترفند‌های بیگانگان زیر عنوان ساختگی: آزاد کردن لیبی، دموکراسی برای عراق و برقراری عدالت در سوریه، بیخبرند! یا ادعاهای دروغین و وعده‌های پوچ “آزادی و دموکراسی و عدالت” غرب، بویژه آمریکا را برای این کشورها فراموش کرده‌اند! شاید هنوز نیاموخته‌اند یا نمیدانند که آزادی، عدالت، و دموکراسی وارداتی نیستند، برای بدست آوردن آن باید تلاش کرد و هزینه پرداخت.
تظاهر و جنون مطرح بودن (دم از آزادی و دموکراسی زدن)
در رابطه با تظاهر، شاپور بختیار می‌نویسد: “محمدرضا شاه مایل بود به جای کارهای اساسی با برنامه‌های ظاهر فریب مردم را اغفال کند. او به عمق مسائل نمی‌پرداخت، طبق رسم و عادت تمام همّش را صرف ظواهر می‌کرد. من شنیدم که ژیسکار دیستن گفته است: “وقتی من به عنوان رئیس جمهور از ایران دیدن کردم هرگز با اتومبیل از جائی به جائی نرفتم، دائم سوار هلی کوپتر بودیم که اسباب حیرت من شده بود! از پنیاتوفسکی خواستم برود و در سطح زمین سر و گوشی آب بدهد. “
“آنچه پنیاتوفسکی، وزیر کشور فرانسه می‌توانست ببیند، فساد بیش از حد تصوری بود که از سال ۱۹۷۴ بر همه جا حاکم بود. پول بی حساب نفت چنان جاری بود که دیگر شاه نمی‌دانست با دلارها چه بکند…. مجتمع عظیمی ایجاد کرد که تفریحگاه شیوخ عرب شود، طیّاره کنکورد سفارش می‌داد، نیروگاه اتمی می‌ساخت، به کشورها بزرگ و کوچک پول وام می‌داد، موشک هارپون می‌خرید، در حالی که آجر به اندازه کافی در کشور وجود نداشت تا برای مردم خانه ساخته شود. ” (۴)

جنون مطرح بودن

طی چهار دهه گذشته، عامل اصلی “سر درگمی، بلاتکلیفی و پراکندگی” مخالفان رژیم، و شکست و ناکامی آپوزیسیون، کسانی بوده‌اند که گرفتار “جنون مطرح بودن” هستند. این بیماران روانی، مانند میوه‌ای که از درون فاسد و گندیده است، همه چیز را خراب میکنند. سمپاشی و پرونده سازی از ترفند‌های ویرانگری است که بر علیه کنشگران راستین بکار میگیرند و باعث تفرقه و بی اعتمادی می‌گردند. تشکیلات اجتماعی – سیاسی را بی رونق و بی اعتبار میکنند!
ترویج افترا و تهمت، شایعه و سوء ظن بخودی خود به وجود نیامده، از یکسو، حکومت‌های خودکامه و خداسالار و جامعه‌ی روحانیت، برای جلوگیری از اتحاد و انسجام و پراکندگی هر چه بیشتر بین مردم، این پدیده را ترویج کرده اند؛ و از سوی دیگر، بیگانگان برای دستیابی به ثروت‌های ملی کشورمان، آنرا بکار گرفتند و رونق دادند.
همه با هم، یک توهم است!؟ همه با هم، فریبی بیش نیست، همسازی و همکاری، “تنها” در بین هم اندیشان میتواند به نتیجه مطلوب برسد! همه با هم یعنی سازش، سازش نیز موقتی و ناپایدار است. همه با هم، یعنی هر کس با هر گونه دید و باوری، دور یک میز بنشیند: سلطنت طلب با جمهوری خواه، حزب الهی با شاه الهی، جدائی طلب با ملی گرا… بدون در نظر گرفتن خواست‌های مردم، نیازهای جامعه، و بی اعتنا به استقلال، یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران؟ همانطور که پیش از این هم اشاره کرده‌ام: بجای کبوتر با کبوتر، باز با باز، سیستم شتر، گاو، پلنگ؟ (۵)

در مقابل، تلاشگران و کنشگران راستین میهن مان (در داخل و بیرون از مرزها)، برای برقراری عدالت اجتماعی، برابری بی چون و چرای همه‌ی ایرانیان، و برپائی حکومت مردمسالار ملی و جدائی دین از سیاست، تلاش میکنند. هدف و برنامه‌شان نیز تنها در راستای حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، و استقلال ایران است.
۹۷ سال پیش، مصدق در مجلس شورای ملی گفت: “ما باید خود را به آن درجه استقلال واقعی برسانیم که هیچ چیز جز مصلحت ایران و حفظ فرهنگ و تمدن خودمان محرک ما نباشد. “
مصدق می‌نویسد: “… هر کس باید در خط و مشی خودش با پرنسیپ (رعایت اصول اخلاق) باشد. دارای مسلک باشد. باید انسان شخصیت داشته باشد. ” (۶)

و اما چرا نباید در مورد “جمهوری سوسیال دموکرات و لائیک ایران” کوتاه آمد؟

پدیده‌ی سوسیال دموکراسی و لائیک، در ایران ریشه‌ی تاریخی دارد. نزدیک به دویست سال پیش، میرزا فتحعلی آخوند زاده، یکی از نخبگان میهن مان، در نامه‌ای به وزیر دادگستری دولت میرزا حسین خان سپهسالار می‌نویسد: “امر مرافعه (دادگاه) را، در سراسر کشور، کامل از دست علمای روحانیه (آخوندها) باز گرفته، جمیع محکمه‌های امور مرافعه را وابسته به وزارت عدلیه (دادگستری) نمائید که بعد از این علمای روحانیه هر گز به امور مرافعه مداخله نکنند. تنها امور دینیه از قبیل نماز و روزه و وعظ و پیشنمازی و دفن اموات در دست روحانیه بماند…. من دشمن دین و دولت نیستم، من جان نثار و دوستدار ملت و دولتم. منظورم… عدالت و رفاهیت و آزادیت برای ملت و خدمت به وطن است. ” (۷)
طالبوف تبریزی، نخبه بعدی مان، در نوشته‌هایش بر لزوم تربیت توده‌ها تأکید دارد. ندا دهنده و پیام آور حاکمیت ملی و حق مردم در تعیین سرنوشت خویش است. میگوید: “فقر دانش ما، علت درماندگی ماست”. طالبوف، “دموکراسی” را از دو عنصر لیبرالیسم سیاسی و سوسیالیسمِ می‌داند. از اینرو همان اندازه بر مقام و حقوق و آزادی انسان و حاکمیت ملی تأکید می‌ورزد که بر حقوق برابر اجتماعی تکیه میکند. طالبوف می‌نویسد: پایه‌ی اصیل و حقیقی ناسیونالیسم، حاکمیت ملی و شناختن اراده ملت به عنوان منشأ قدرت دولت. سوسیالیسمِ را، علم اصلاح حالت فقرا و رفاه نیازمندان می‌داند. (۸)
میرزا آقا خان کرمانی ۱۵۰ سال پیش نوشت: ” مسأله‌ی مقدس مساوات، اولین وظیفه‌ی انسانیت می‌باشد. همه‌ی انسان‌ها باید در امتیازات ملی مساوی باشند. ریشه‌ی فقر و تنگدستی نتیجه‌ی شناعت (پستی) و ستمگری بی انصافان است…
برابری، پایه و ریشه‌ی عدالت است. جامعه‌ی نابرابر، جامعه‌ای عقب مانده است زیرا بیش از نیمی از مردمانش در شکوفائی اقتصادی و پیشرفت کشورشان شرکت ندارند! این نابرابری بوجود آورنده‌ی شکاف فاحش طبقاتی و گسترش فقر و درماندگی است…
میرزا آقاخان کرمانی، نُخبه‌ی ایرانی که حکومت سرش را برید و برای شاه فرستاد، با “مسأله مقدس مساوات” هم به درستی از جنبه‌ی اقتصادی با آن برخورد کرد؛ و هم مشکل را زائیده‌ی مذهب می‌دانست. عدم برابری زن و مرد در ادیان، زائیده‌ی اجحاف مالی و فزون خواهی مرد، بوده است. (۹)
می‌بینیم که پدیده‌ی سوسیال دموکراسی لائیک (دین جدا گری) در میهن مان ریشه‌ی تاریخی دارد. میدانیم که سال‌ها با خودکامگی شاه و دیکتاتوری مذهب، یعنی با حکومت‌های خودکامه و خداسالار، مقابله و مبارزه کرده، و آموخته‌ایم که خواستارِ برابری اوضاع اجتماعی، داشتن حق انتخاب، و شرکت در تعیین سرنوشت مان هستیم. در این راه، از زندگی و هستی مان هزینه کرده‌ایم، و هزاران ایرانی، هزینه نهائی را پرداختند یعنی جانشان را در این راه گذاشتند. برای جلوگیری از دوباره سازی استبداد، ما نمیتوانیم و نباید از آنچه این نوع حکومت‌ها، بر سر ملت و میهن مان آورده‌اند، آسان عبور کنیم و کوتاه بیاییم.

دست اندرکاران رژیم

امروز حتی برخی از دست اندرکاران رژیم و کسانی که در رهبری بودند، دنبال براندازی نرم هستند.
محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین جمهوری اسلامی در دیدار با معلمان معترض گفت: “عدالت اجتماعی، یعنی دسترسی برابر همه افراد جامعه به قدرت، ثروت و منزلت. منشا اصلی محرومیت جامعه ما در هر سه عرصه قدرت، ثروت و منزلت، حکمرانی بد است که اگر بخواهیم ایران باقی بماند و عزت داشته باشد، باید این حکمرانی تغییر کند و اصلاخ شود.
“بشر برای رسیدن به حکمرانی خوب تلاش کرده و بسیار هزینه داده است و در بیش از یکصد سال اخیر، جامعه ایران برای آن مبارزه، نهضت و حتی انقلاب داشته است برای این که حکمرانی خوب در جامعه مستقر شود. “
میرحسین موسوی، نخست وزیر پیشین رژیم در آخرین بیانیه خود نوشت: “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” به عنوان شعاری که سیزده سال پیش بدان امید می‌رفت، دیگر کارساز نیست و باید گامی فراتر از آن گذاشت… قانون به عنوان تنها راه نجات کشور زمانی معنا می‌دهد که… برآمده از مردم و برای مردم باشد، نه در خدمت حراست از امتیازات ناروا و جایگاه کسانی که خویشتن را مافوق قانون می‌دانند…
“ایران و ایرانیان نیازمند و مهیای تحولی بنیادین‌اند، که خطوط اصلی‌‌اش را جنبش پاک «زن، زندگی، آزادی» ترسیم می‌کند… و در میان‌شان «زن» از همه امیدبخش‌تر است،…. “
در ادامه می‌نویسد: “با استناد به حق مستمر و غیرقابل‌سلب انسان‌ها برای تعیین سرنوشت خود پیشنهاد زیر را… با تمامی نیروها و شخصیت‌های آزادی‌خواه در میان می‌گذارم – همه پرسی برای تغییر و تدوین قانون اساسی جدید، – تشکیل مجلس مؤسسان، و استقرار نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون بر خاسته از اراده مردم.

چه میخواهیم؟

“در داستان “آلیس در سرزمین عجایب”، آلیس از گربه که روی درختی لَم داده، می‌پرسه از کدام راه برم؟
گربه می‌پرسه، کجا میخوای بری؟ آلیس پاسخ میده، نمیدونم.
گربه نگاهی به آلیس میکنه و میگه، بنابراین فرقی نمیکنه که کدام راه را انتخاب کنی! “
آیا ما ایرانیان، مانند آلیس، نمیدانیم کجا میخواهیم برویم! بنابراین همانطور که گربه گفت، فرقی نمیکنه که کدام راه را انتخاب کنیم! (۱۰)
سخنان نخبگان میهن مان، پاسخگوی خواست‌های مردم و نیازهای جامعه مان می‌باشند: کوتاه کردن دست مذهب از قوه قضائیه، از آموزش و پرورش، و پرداختن مذهب به امور نماز و روزه و کفن و دفن؛ یعنی عدم دخالت دین در سیاست. حاکمیت ملی و شرکت مردم در تعیین سرنوشت خویش. ارزش و اهمیت حقوق و آزادی انسان، برابری اوضاع اجتماعی که ریشه‌های عدالت هستند. اقرار امروز برخی از دست اندرکاران حکومتی نیز تأئیدی است بر نامشروع بودن حکومت.
مردم در کف خیابان، اعلام کرده‌اند چه نمی‌خواهند: اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تموم ماجرا؛ مرگ بر اصل ولایت فقیه؛ مرگ بر ستمگر، نه شاه میخوایم نه رهبر؛ و چه میخواهند: زن، زندگی، آزادی.
بنابراین، در پاسخ به پرسشِ گربه، هم می‌دانیم کجا میخواهیم برویم، و هم راه مان را پیدا کرده‌ایم.
پاسخ، در برپائیِ جمهوری سوسیال دموکرات و لائیک ایران است. جمهوری، یعنی نه به سلطنت؛ سوسیال، یعنی همه چیز باید برای مردم و در خدمت مردم باشد؛ دموکرات، یعنی آری به حق انتخابات آزاد و شرکت مردم در تعیین سرنوشت خویش؛ لائیک، یعنی نه به فقاهت و دخالت مذهب در سیاست؛ و ایران، یعنی همه چیز باید در چارچوب فرهنگ و یکپارچگی ملت و تمامیت ارضی کشور باشد.
برای رهائی خودمان و نجات میهنمان
باید گِرد چنین برنامه‌ی مشخص و شفافی جمع شویم

امیرحسین لادن
سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
ahladan@outlook.com


(۱) خلقیات ما ایرانیان، محمدعلی جمال زاده
(۲) ۵۰ سال نفت مصطفی فاتح
(۳) خداسالاری و درماندگی، نگارنده
(۴) یکرنگی شاپور بختیار
(۵) مقاله چگونگی عبور تز برنامه‌های کلیشه‌ای، نگارنده
(۶) خاطرات و تألمات مصدق
(۷) اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوند زاده، آدمیت
(۸) اندیشه‌های طالبوف تبریزی
(۹) اندیشه‌های میرزا آقا خان کرمانی
(۱۰) ایران، سرزمین عجایب، نگارنده