در هفت اکتبر 2023 عناصر وابسته به گروه فلسطینی حماس توانستند با گذشتن از همۀ موانع به ظاهر نفوذ ناپذیری که اسرائیل با به کار بستن آخرین فناوری ها برای پاسداری از امنیت خود بر سر راهشان برپا ساخته بود بگذرند، بیش از هزار تن را به قتل رسانند و افزون بر دویست نفر از شهروندان اسرائیلی را که برخی تابعیت دوگانه داشتند به اسارات در آورند. این عملیات حیرت جهانیان را برانگیخت و افسانۀ رخنه ناپذیر بودن سپر دفاعی اسرائیل را یکسره باطل ساخت. این غافلگیری بزرگ ضربۀ کاری و گیج کننده ای بود که بر اعتماد به نفس رهبران سیاسی، فرماندهان نظامی و به طور کلی مردم اسرائیل وارد آمد، چنانکه دولت نتانیاهو آن را مهلک ترین مصیبت بعد از هولوکاست برای یهودیان توصیف کرد. این اقدام حماس که شمار بزرگی از مردم غیرنظامی قربانی آن شدند و با سفاکی و بی اعتنایی به پاره ای معیارهای اخلاقی همراه بود، بی شک در خور انتقاد و نکوهش است، امّا به گفتۀ آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل متحد، اقدامی نبود که در خلاء صورت گرفته باشد، بلکه، ریشه در رویداد های بعد از تشکیل دولت اسرائیل در خاک فلسطین و چندین دهه اشغالگری و خونریزی و بی عدالتی برخاسته از آن داشت.
با توجه به واکنش های انتفامجویانۀ اسرائیل در چند دهۀ گذشته طی درگیری های مستمر خود با فلسطینی ها و کشورهای عرب، انتظار می رفت که دولت یهود هرچه زودتر با تمام توان به پاسخگویی برخیزد و در پی ریشه کن کردن حماس از غزه با وارد کردن تلفات گسترده به بیش از دومیلیون جمعیت متراکم آنجا و به بار آوردن ویرانی های پردامنه در آن باریکۀ خاک برخیزد. این انتظار چندان به طول نیانجامید و عملیات وسیع نظامی اسرائیل با قوت و شدّت هرچه تمامتر از راه هوا زمین در غزه آغاز گردید. امروز که نزدیک به چهار ماه از یورش نیروهای اسرائیلی در چندین شهر غزه از تهاجم در امان نمانده و هدف بمباران یا حملات سربازان اسرائیلی قرار گرفته اند. بهانه این بوده است که حماس از مراکز درمانی به عنوان پناهگاه استفاده می کند و دهانۀ بعضی از تونلهای حماس را باید در بیمارستانها جستجو کرد. در مدتی نزدیک به چهار ماه که از یورش اسرائیل به غزه می گذرد شمار تلفات غیرنظامیان از بیست و شش هزار تن فراتر رفته است. بیشتر مکانهای مسکونی غزه ویران و بیش از نیمی از ساکنان غزه بی خانمان شده اند.از فردای عملیات حماس در اسرائیل برق و آب غزه قطع شد و از ورود و دارو و مواد غذایی نیز آنجا جلوگیری به عمل آمد. البته در روزهای بعد اسرائیل زیر فشار آمریکا وجامعۀ جهانی چند ساعت در روز به کامیونهای حامل مواد غذایی و دارویی از راه مصر اجازۀ ورود به غزه را داد. وضع غزه از نظر آب و برق و منابع حرارتی از هنگام یورش نیروهای اسرائیلی نیز به شدّت بحرانی بوده و بخش بزرگی از اهالی دچار گرسنگی مزمن شده اند. گفته می شود که بعد از پایان عملیات اسرائیل افزوده بر تلفات ناشی از حملات نظامی و بمبارانها باید منتظر مرگ و میر شمار بزرگ دیگری از اهالی به سبب عدم تغذیۀ کافی در دراز مدت بود. اصولا انتقامجویی خارج از تناسب در قبال دشمنان (که در تورات با اصطلاح عمالیق از آنها یاد شده است) از آموزه های اصلی دیانت یهود به شمار می رود و نتانیاهو در یکی از سخنرانی های نخستین خود خطاب به سربازان اسرائیلی در غزه از یادآوری این آموزۀ دینی به آنان غفلت نورزید. با وجود فشارهای پشت پردۀ آمریکا بر نتانیاهو و دولت افراطی دست راستی او برای تعدیل روشهای مجازات دستجمعی مردم غزه، تا به حال تغییر چندانی در کشتار غیر نظامیان و ویرانگری گسترده از سوی اسرائیل در غزه پدید نیامده است. شورای امنیت تا کنون چند بار لزوم برقراری آتش بس را در غزه به رأی گذشته ولی هر بار آمریکا با به کار بستن حق وتوی خود از تصویب قطعنامه ها جلوگیری کرده است.
آخرین تحول مربوط به این موضوع طرح اتهام نسل کشی از جانب افریقای جنوبی علیه اسرائیل در دیوان بین المللی دادن دادگستری لاهه بود. اسرائیل از دادگاه خواست تا از رسیدگی به دادخواست افریقای جنوبی خودداری کند ولی دیوان بین المللی نپذیرفت و خود را برای این کار صالح دانست. دیوان پس از شنیدن ادعا نامۀ افریقای جنوبی و پاسخ اسرائیل، در 11 ژانویه رأی مقدماتی خود را در قالب شش توصیه به اسرائیل صادر کرد. چکیدۀ توصیه ها و مفهوم کلی آنها این است که اسرائیل طی عملیات خود در غزه اهتمام کافی برای این که این عملیات به نسل کشی منجر نشود مبذول نداشته است و کسانی را که مسؤل پیدایش این وضع بوده و هستند به حدّ کافی پاسخگو نساخته و مجازاتی برایشان منظور نداشته است. در این توصیه ها اکیدا از اسرائیل خواسته شده که تدابیر فوری برای جلوگیری از تلفات بیشتر به غیرنظامیان برای احتراز از نسل کشی به عمل آورد. از آنجا که افریقانی جنوبی و اسرائیل هر دو عضو کنوانسیون 1948 سازمان ملل متحد به منظور جلوگیری از نسل کشی هستند تصمیم دیوان لاهه برای اسرائیل الزام است، به این معنی که دولت یهود بنا بر تعهد خود در قبال کنوانسیون باید کوششی به مراتب بیشتر برای جلوگیری از وقوع نسل کشی در غزه به عمل آورد. در خلال چند روزی که از صدور رأی دیوان می گذرد اظهار نظرها و تحلیل های بسیاری در اطراف آن صورت گرفته است. با آن که افریقای جنوبی و محافل هوادار فلسطین آن را یک پیروزی بزرگ برای خود و یک شکست قاطع برای اسرائیل به شمار آورده ند، صاحب نظران بی طرف ضمن تأیید پی آمدهای زیانبار اخلاقی و حیثیتی این تصمیم برای اسرائیل در مورد قابلیت اجرای آن اظهار تردید می کنند. دلیلشان هم این است که تصمیم دیوان بین الملل لاهه برای این که به اجرا درآید باید به تأیید شورای امنیت برسد، حال آنکه آمریکا به رسم معهود خود هر تصمیمی را که به زیان اسرائیل باشد با قاطعیت وتو می کند و مانع به اجرا در آمدن آن می شود. آنچه تا کنون می توان گفت این که بعد از اعلام رآی مقدماتی دیوان بین المللی لاهه، اسرائیل نه تنها تعدیلی در عملیات خود منظور نداشته، بلکه بر شدّت عمل در برخی صحنه های جنگ افزوده است. یکی از نمونه های آن عملیاتی است که چندین روز است در خان یونس بزرگترین شهر غزه جریان دارد که تلفات و ویرانی های باز هم وسیع تری را در غزه موجب شده است.
بحران کنونی حاصل یک رشته تحولات و رویدادهایی است که از سالهای پایانی قرن نوزدهم در ارتباط با ایجاد کشوری برای یهودیان جهان و واگذاری خاکی به آنان برای اینکه وطنی از آنِ خود داشته باشند آغاز شد. از آنجا که بدون آگاهی از مسیر این تحولات نمی توان تصور دقیق و روشنی از مسئلۀ اسرائیل و فلسطین یا به طور کلِّی اسرائیل و جهان عرب داشت، تشریح فشردۀ مهمترین و تأثیر گذار ترین این رویدادها که در زیر آمده است اجتناب ناپذیر می شود.
1896- بنیانگذاری جنبش صهیونیسم- تئودورهرتسل، روزنامه نگار یهودی مجاری تبار و شهروند امپراتوری پیشین اتریش- هُنگری، با انتشار جزوه ای به نام کشور یهود خواستار اختصاص سرزمینی به یهودیان جهان شد که بتوانند آنجا را میهن خود بنامند و این خود سرآغاز یک جنبش و پا گرفتن یک مکتب فکری شد که به صهیونیسم شهرت یافت. بدیهی است که منظور هرتسل از واژۀ “سرزمین” در جزوه خود همان مکانی بود که در تورات به عنوان محل نشو و نمای یهودیان از آن یاد شده و صهیون هم نام تپه ای مشرف بر شهر بیت المقدس است.
هرتسل که از او به نام پدر بنیانگذار اسرائیل و صهیونیسم یاد می کنند در اوت 1897 نخستین کنگرۀ صهیونیست را در شهر بازل، سویس، سازمان داد. این کنگره در پایان نشست خود موجودیت “سازمان جهانی صهیونیست” را اعلام داشت و هرتسل به عنوان نخستین رئیس آن برگزیده شد. در آن هنگام تمامی خاکی که امروز دولت خودگردان فلسطین، نوار غزه و اسرائیل و چندین کشور عرب را در برگرفته است بخشی از متصرفات امپراتوری عثمانی بود. تئودورهرتسل در 1904 در گذشت ولی فعالیت های او به شرحی که گفته شد از همان سالهای پایانی قرن نوزدهم به موجی از مهاجرت یهودیان از سرتاسر جهان به سوی فلسطین دامن زد. شمار مهاجران یهودی که در فلسطین سکنی گزیدند در سالهای پایانی جنگ بین الملل اول به اندکی بیش از دویست هزار تن می رسید.
1908 – پایه گذاری “آژانس یهود” و نقش آن در سازمان دادن یهودیان از سراسر جهان به فلسطین. گرچه زمینۀ ایجاد “آژانس یهود” در نخستین کنگرۀ جهانی صهیونیسم” فراهم آمده بود، ولی تنها در 1908 بود که موجودیت اژانس و فعالیت آن در سطح جهان به منظور کوچاندن شماری هرچه بیشتر از یهودیان به سرزمین فلسطین با پشتیبانی مالی ثروتمندان یهودی و نیز تأثیر گذاری سیاسی یهودیان صهیونیست که در بالاترین سطوح سیاسی برخی از کشورهای اروپایی مانند انگلستان حضور داشتند، آغاز شد. این نهاد تا 1929 دو بار تغییر نام داد ولی در 1929 بار دیگر به وسیلۀ یک یهودی روسی تبار به نام چیم وایزمن (Chaim Weisman)، که در انگلستان مستقر شده و جایگاه بلندی در دولت انگلیس نظام سیاسی آن کشور به دست آورده بود تجدید سازمان یافت و به همان نام نخستین خود یعنی “آژانس یهود” باز گشت. آژانس افزوده بر پیگیری فعالانۀ مهاجرت یهودیان به فلسطین، نمایندگی آنها را در جامعۀ ملل به عهده داشت. بعد از 1933 که هیتلر در آلمان قدرت را به دست گرفت آژانس یهود توانست در مذاکره با مجمع عمومی جامعۀ ملل و انگلستان که قیمومت فلسطین را به عهده داشت سهم مهاجرت سالانۀ یهودیان را به فلسطین افزایش دهد و از این طریق زیر بنای ایجاد دولت اسرائیل و نیروی انسانی اولیه را برای انسجام آن فراهم آورد. رئیس بعدی آژانس یهود بن گوریون، یک یهودی لهستانی بود. آژانس با رهبری بن گوریون به بازوی نیرومندی برای تثبیت روز افزون موقعیت مهاجران یهودی به فلسطین تبدیل شد. او پس از شکل گرفتن دولت اسراییل به عنوان اولین نخست وزیر کشور نو بنیادِ زمام قدرت را به دست گرفت و در 14 می 1948 به طور رسمی موجودیت آن را اعلام داشت. بن گوریون تا 1963 در مقام نخست وزیری باقی ماند. وزارت دفاع نیز زیر نظر مستقیم وی اداره می شد. نکتۀ در خور یادآوری این که آژانس یهود پس از استقرار در فلسطین هر چند به ظاهر خود را یک نهاد سیاسی و خشونت پرهیز نشان می داد، ولی در پشت صحنه با چندین گروه تروریستی یهودی که از 1922 در فلسطین فعال شدند و به آدم کشی های متعدد وحشت آفرینی در میان بومیان فلسطینی دست زدند ارتباط مستقیم داشت.
در اینجا توضیحی ضروری می نماید و آن این که یهودیان در سطح جهانی از دو تیرۀ اصلی اشکنازی و سفاردیک تشکیل یافته اند. اشکنازی های یهودیانی هستند که پیش از قرون وسطی در درّۀ راین و شمال فرانسه ساکن بوده اند ولی در جریان جنگهای صلیبی و تداوم اقدامات ایذایی نسبت به آنها در غرب شمال اروپا، به دیگر مناطق آن قاره و بیشتر به بویژه اروپای شرقی کوچ کردند و در آنجا مستقر شند.
یهودیان سفاردیک ولی قرنها در اسپانیا و پرتغال سکنی داشتند. در نیمۀ قرن پانزدهم یک جنبش پردامنۀ ضد عرب و ضد یهود در شبه جزیرۀ ایبری شکل گرفت که به اخراج تمامی عربها و یهودیان از شبه جزیره انجامید. یهودیان رانده شده از اسپانیا و پرتقال، شمال افریقا و برخی از سرزمینهای خاور نزدیک را برای استقرار خود برگزیدند.
از آغاز موجودیت یافتن اسراییل رشته های رهبری به طور کلّی در دست یهودیان اشکنازی که بیشتر از اروپای شرقی و روسیه به فلسطین مهاجرت کردند قرار داشته است و یهودیان سفاریک به ندرت در سطوح بالای رهبری حضور داشته اند.
2 نوامبر 1917، انتشار بیانیۀ بالفور- آرتور جیمز بالفور سیاستمدار محافظه کار انگلیسی که پنجاه سال در صحنۀ سیاست کشور خود فعّال بود و از 1902 تا 1905 مقام نخست وزیری انگلستان را به عهده داشت، در 1916 به کابینۀ ائتلاافی دیوید لوید جرج پیوست و مسئِولیت وزارت امور خارجه را به عهده گرفت. او در نوامبر 1917 که نخستین جنگ جهانی هنوز در جریان بود و ولی قرائنی از شکست آلمان و مهمترین متحدانش یعنی امپراتوری های اتریش-هنگری و عثمانی به ظهور رسیده بود، بنا به بر توصیۀ چیم وایزمن و ناهوم سوکلو ، دو تن از رهبران صهیونیست انگلستان، نامۀ سرگشاده ای خطاب به بارون والتر لیونل روچیلد، بزرگ خاندان روچیلد و بانکدار سرشناس یهودی نوشت که به “بیانیۀ بالفور” شهرت یافت. بالفور مدّتها پیش از آن در 1906 با وایزمن دیدار کرده و زیر تأثیر شخصیّت او قرار گرفته بود. وی سرانجام در سال 1917 با تکیه بر مسند وزارت امور خارجۀ انگلستان که در آن هنگام هنوز نخستین قدرت جهان به شمار می رفت، پشتیبانی خود را از جنبش صهیونیسم با صدور بیانیه آشکار کرد. در بیانیه حمایت دولت انگلستان از کوشش صهیونیسم جهانی به منظور تشکیل میهنی برای یهودیان در خاک فلسطین به طور رسمی اعلام شد. در این نکته که بیانیۀ بالفور در برانگیختن رهبران صهیونیست و دلگرمی دادن به آنان برای پی افکندن کشوری از آنِ خود برای یهودیان جهان بسیار تأثیرگذار بود اتفاق نظر وجود دارد. این بیانیه در واقع آنچه را که در جزوۀ انتشار یافته توسط تئودور هرتسل در 1896 به عنوان هدف جنبش صهیونیسم تعیین شده بود به مرحلۀ تحقق نزدیک کرد. به طوری که از پژوهش های مربوط به این موضوع بر می آید، بیانیه بالفور پس از غوررسی کافی در هیئت وزیران انگلستان و مشورت با متحدان جنگی آن کشور، به ویژه فرانسه انتشار یافت.
جنگ جهانی اول که در ژوئیۀ 1914 با قتل آرشیدوک فرانتس فردیناند اتریش به دست یکی از اتباع صربستان آغاز شده بود، در نوامبر 1918 با شکست آلمان و متحدانش به پایان رسید. یکی از پی آمد های مهم این جنگ متلاشی شدن امپراتوری عثمانی و برقراری قیمومت انگلستان و فرانسه بر متصرفات آن در خاور میانه، مشتمل، بر عربستان واردن و سوریه و عراق امروزی و سرزمین فلسطین بود.
دولت انگلیس پس از انتشار بیانیۀ بالفور در فاصلۀ دو جنگ جهانی با جدیت در صدد ایجاد تسهیلاتی برای مهاجرت یهودیان به فلسطین برآمد. درنتیجۀ پیگیری این سیاست آهنگ این مهاجرت به طرز چشمگیری سرعت گرفت، چنانکه تا پایان جنگ جهانی دوم شمار یهودیانی که در خاک فلسطین استقرار یافتند به حدود ششصد هزار نفر رسید.
در ارتباط با دلایلی که انگلستان را به انتشار بیانیۀ بالفور واداشت در سطح دانشگاهی پژوهش های پردامنه ای صورت گرفته است که پرداختن به آنها از حوصلۀ این مقال بیرون است. با این همه بیشتر پژوهشگران در بارۀ چند انگیزه در پشت سر اقدام دولت انگلیس در این زمینه توافق دارند:
– برخی از اعضای وقت هیئت وزیران انگلیس از یهودیان صهیونیست بودند که توانستند اکثریت وزیران کابینه را به قصد ایجاد پیش زمینه ای با هدف تشکیل کشوری برای یهودیان در خاک فلسطین با خود هماهنگ سازند.
– اِعمال کنترل بر فلسطین برای انگلیس یک هدف راهبردی بود چون از آن طریق می توانست عبور کشتی ها را از کانال سوئز در حوزۀ حاکمیّت خود نگاه دارد.
– جانبداری از صهیونیسم و هدفهای آن سبب می شد پشتیبانی یهودیان در روسیه و ایالات متحده تأمین شود و آن دو کشور تا دستیابی به پیروزی در جنگ جهانی اول در کنار انگلستان بمانند.
– فعالیت پردامنۀ کارگزاران (لابی) صهیونیست در اروپا و ارتباطات نزدیک میان آنها و چهره های متنفذ در سپهر سیاسی انگلیس طیِّ آن سالها نیز نقش مؤثری در این میان ایفا کرد.
– در آن روزگار یهودیان در بیشتر کشورهای اروپایی در معرض عملیات ایذایی قرار داشتند و انگلستان با صدور بیانیۀ بالفور می خواست رفتار متمایزی که نشان دهندۀ همدردی با آنان باشد از خویش نشان دهد.
بیانیۀ بالفور از همان بدو انتشار مخالفت محافل عرب و رسانه های محدودی را که در اختیار داشتند بر انگیخت و به تنش های عمده ای که برخی با خشونت همراه بودند دامن زد، ولی این اقدامات راه به جایی نبرد.
کوتاه سخن آنکه اکثریت آگاهان از بیانیۀ بالفور به عنوان نخستین خشت بنای دولت یهود در فلسطین یاد می کنند و فلسطینی ها و دولتهای عرب آن را تسهیل کنندۀ افزایش سریع جمعیت یهودی ناحیۀ فلسطین در ظرف دو دهه و توانا ساختن آنها به بیرون راندن شماری نزدیک به هفتصد هزار فلسطینی در 1948 از مکان هایی که از دیر باز محل سکونتشان بود می دانند. این جریان سرانجام موجودیت یافتن رسمی دولت اسرائیل را در خاک فلسطین به دنبال داشت و این همان رویدادی است که عربها از آن با اصطلاح ” یوم النکبة” یا روز فاجعه یاد می کنند.
1922 تا 1948- شکل گرفتن گروه های تروریستی یهودی و تأثیر گذاری آنها در تشکیل دولت اسرائیل
بنیانگذاری دولت اسرائیل حاصل یک رشته حسابگری ها از سوی قدرتهای پیروز نخستین جنگ جهانی، تلاش های فردی و جمعی یهودیان در سطح گیتی و همچنین اقدامات سازمان یافتۀ و خشونت آمیز گروهای تروریستی یهودی بود که از فردای جنگ جهانی اول در خاک فلسطین مستقر شدند. این گروه ها از هیچگونه خشونت و ارعاب و آدم کشی های بی پروا، چه در میان جمعیت بومی فلسطین، چه در بین کارگزاران دستگاه قیمومت انگلیس در آنجا و چه در صف فرستادگان نهادهای بین المللی رویگردان نبودند. در زیر به شماری از معروف ترین این گروه ها و برخی از اقداماتشان اشاره می شود.
ایرگون- (Irgun) -این سازمان در فاصلۀ میان 1924 تا 1948 مرتکب اقدامات تروریستی متعدد و مرگباری شد. دو رشته از مشهورترین و پر تلفات ترینِ این عملیات یکی بمب گذاری در هتل “کینگ دیوید” اورشلیم در 22 ژوئیۀ 1946 بود که در آن بیش از نود تن کشته شدند. دیگری حمله به اردوگاه پناهندگان فلسطینی دیر یاسین در 9 آوریل 1948 که به کشته شدن بیش از صد تن مرد و زن و کودک انجامید. رهبری ایرگون را مناخیم بگین به عهده داشت که بعد ها بر مسند نخست وزیری اسرائیل تکیه زد. طنز تاریخ آنجاست که در 1978 جایزه صلح نوبل به خاطر امضای توافق صلح کمپ دیوید به طور مشترک به وی و انور سادات رئیس جمهوری وقت مصر تعلق گرفت. پس از تشکیل دولت اسرائیل حزب لیکود که در بیشی از تاریخ عمر هفتاد سالۀ دولت اسراییل قدرت را در آن کشور به دست داشته از دل همین سازمان تروریستی بیرون آمد. ایرگون حمله به اردوگاه دیر یاسین را در مشارکت با گروه تروریستی دیگری به نام Lehi مرتکب شد.. آلبرت آنستاین و 27 نفر از چهره های برجستۀ دانش و هنر آمریکا در در سال 1948 با چاپ نامه ای در نیویورک تایمز اقدامات تروریستی لیکود را محکوم کردند و ضمن تشبیه لیکود به تشکیلات فاشیست و نازی از مناخیم بگین به عنوان یک تروریست نام بردند.
استرن– این گروه در 1940 به وسیلۀ آوراهام استرن که افکار افراطی نژاد پرستانه داشت و از ایرگون جدا شده بود بنیان گذاری شد. او به سختی با قیمومت انگلیس بر فلسطین و حضور کارکنان انگلیسی در آنجا مخالف بود. شدّت این مخالفت به آنجا رسید که در جریان جنگ دوم جهانی حتی از آلمان هیتلری و هم پیمانان آن حکومت یهودی کش برای به مدخله در فلسطین دعوت کرد. عناصر هم فکر و تحت هدایت استرن حملات متعددی را به مؤسسات و افراد انگلیسی چه در فلسطین چه در خارج از آن محدوده سازمان دادند.آوراهام استرن در فوریۀ 1942 توسط مأموران انگلیسی در اقامتگاهش کشته شد ولی اعضای گروه به فعالیت های تروریستی و خرابکارانۀ خود تا تشکیل دولت اسراییل ادامه دادند. از میان مهمترین اقدامات آنها باید به قتل لرد موین MOYNE یک وزیر انگلیسی در 1944 در قاهره اشاره کرد. افراد فعال این گروه پس از موجودیت یافتن اسرائیل به وزارت دفاع دولت نوبنیاد جذب شدند. آنها برخلاف برخی دیگر از گروه های تروریست یهودی نظیر ایرگون، حزبی تأسیس نکردند.
لِهی (Lehi) این گروه تروریستی در 1942 پس از کشته شدن استرن برای ادامۀ راه او به وسیلۀ اسحاق شمیر بنیانگذاری شد. یکی از معروفترین اقدامات تروریستی “لهی” قتل کنت فُلکی برنادوت (Folke Bernadotte) فرستادۀ سازمان ملل متحد به فلسطین در 17 سپتامبر 1948 بود. کنت برنادوت یک دیپلمات برجستۀ سوئدی و از خویشاوندان نزدیک پادشاه وقت آن کشور بود .او در جریان جنگ جهانی دوم هزاران یهودی را از اردوگاه آشویتس نجات داده و به خاطر اقدامات نیکوکارانه اش مشهور و مورد احترام بود. مدد رسانی فعالانۀ کنت برنادوت به سازمان ملل متحد در سالهای نخستین پیدایش نهاد نوبنیاد به استحکام هرچه بیشتر پایه های آن یاری داد. hd[hn آژانس مدد رسانی به پناهندگان فلسطینی و تأمین کار برای آنها (UNRWA) از ابتکارات وی بود.
شمیر مانند تعدادی دیگر از کسانی که به رهبری اسرائیل رسیدند از لهستان به فلسطین مهاجرت کرده بود. او بعدها همراه گروه زیرهدایت خود به ایرگون پیوست و پس از مناخیم بگین از 1983 تا 1992 دو بار و در مجموع هفت سال نخست وزیر اسرائیل بود. به این ترتیب می بینیم که دو تن از سرشناس ترین زمامداران اسرائیل سابقۀ درازی و دامنه داری در فعالیت های تروریستی داشته اند و گروه های زیر هدایت آنان صد ها تن از مردم بی گناه را در جریان عملیات خود به خاک هلاک افکنده اند. افزوده بر سازمانهای تروریستی یهودی که ذکرشان رفت یک تشکیلات شبه تروریستی نیز به نام هاگانا (HAGANA) زیر نظارت آژانس یهود از اوایل دهۀ 1920 در فلسطین فعال شد که وظیفۀ اصلی اش مقابله با بومیان ناراضی از حضور روز افزون مهاجران یهودی و جلوگیری از اقدامات آنان بود.
29 نوامبر 1947، صدور قطعنامۀ تقسیم فلسطین – در این تاریخ سازمان ملل متحد قطعنامه ای دایر بر ضرورت پایان یافتن قیمومت انگلستان بر فلسطین و تقسیم آن سرزمین میان دو کشور مستقل عرب و یهودی صادر کرد. بر اساس این سند که به قطعنامۀ 181 مشهور است، سازمان ملل متحد پانزده هزار کیلو متر مربع یا چهل و دو درصد از خاک فلسطین را به عنوان سهم فلسطینی ها و چهارده هزار و صد کیلو متر مربع یا پنجاه و شش درصد از وسعت آن سرزمین را به منزلۀ سهم یهودیان تعیین کرد. دو درصد باقیمانده به موجب این قطعنامه به نام منطقۀ بین المللی، شهرهای بیت المقدس و بیت اللحم و اراضی پیرامون آن دو شهر را شامل می شد. توصیۀ سازمان ملل متحد این بود که انگلستان در اسرع اوقات و نه دیرتر از اول اوت 1948 به قیمومت خود بر فلسطین پاپان دهد و تدابیر لازم برای تحدید حدود دو کشور نوبنیاد در خاک فلسطین تا اول اکتبر همان سال آغاز گردد تا دو کشور مستقل رسما در کنار یکدیگر موجودیت پیدا کنند و به این ترتیب آرمان ملّی مردم فلسطین و جنبش صهیونیسم به تحقق پیوندد.
منتقدان قطعنامه آن را به شدت غیر منصفانه دانستند، زیرا به اعتقاد آنان در حالی که جمعیت بومی فلسطینی به مراتب بیش از یهودیانی بود که تا آن هنگام به فلسطین مهاجرت کرده بودند (در حدود ششصد هزار تن)، اختصاص بخش بزرگتری از فلسطین به آنان توجیه منطقی نداشت. کشورهای عرب منطقه نیز با قاطعیت به مخالفت با قطعنامه برخاستند و اعلام کردند که اقدامات لازم را در برابر آن تصمیم به عمل خواهند آورد. اکثریت یهودیان ولی با آغوش باز آن را پذیرفتند و به عنوان موفقیتی بزرگ جشن گرفتند، هرچند که آژانس یهود در ظاهر از آن استقبال گرمی نکرد، با این حال در باطن قطعنامه را نخستین سنگ بنای اسراییل برای دست اندازی تدریجی به تمامی سرزمین تشخیص داد و از آن خشنود بود. این فضا به شعله ور شدن بی درنگ یک جنگ داخلی در فلسطین و پس از آن جنگهای دیگری میان اسرائیل و کشورهای عرب دامن زد که در آنها یهودیان همواره طرف پیروز کارزار بوده و بخش بزرگی را از آنچه که در قطعنامۀ سازمان ملل متحد به عنوان سهم فلسطینی ها تعیین شده بود به تصرّف در آورده اند. در دهه های اخیر اسرائیل مهاجرت یهودیان را از سرتا سر جهان به فلسطین تشویق و اسکان آنها را در بخش هایی از خاک از آن سرزمین که طبق قطعنامۀ 1947 سازمان ملل متحد به عنوان سهم بومیان فلسطینی عرب زبان تعیین شده بود با ساختن غیرقانونی شهرک های متعدد برای یهودیان مهاجر تسهیل کرده است.
14 می 1948- اعلام رسمی موجودیت اسرائیل به عنوان یک کشور مستقل. بیانیۀ تشکیل رسمی کشور مستقل اسرائیل ساعت چهار بعد از ظهر روز 14 می طی مراسمی در موزۀ تل آویو که از آن پس به “تالار استقلال” مشهور شد انجام گرفت. بن گوریون رئیس آژانس یهود که در جامعۀ جهانی صهیونیسم نیز جایگاه بلندی داشت بیانیه را که به خط عبری روی طوماری نوشته شده بود قرائت کرد. از آنجا که اندکی بعد از صدور قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد دایر بر تقسیم فلسطین میان ساکنان عرب و یهودی آن سرزمین جنگ داخلی آغاز شد، دعوتِ 250 تن از کسانی که در مراسم یادشده شرکت جستند به شکل کاملا مخفیانه صورت گرفت. نخست آنکه سازمان دهندگان مراسم بیم داشتند انگلستان در آخرین لحظاتِ قیمومت خود بر فلسطین از برپا شدن آن اجتماع جلوگیری کند. دیگر آنکه به سبب فضای جنگ داخلی نگرانی شدیدی از این که گرد همایی از سوی بومیان عرب فلسطین مورد حمله قرار گیرد به شدت احساس می شد.
1947-1948- بیرون راندن بومیان فلسطینی از مکان های سکونتشان قبل و بعد از تشکیل دولت اسرائیل – پس از صدور قطعنامۀ تقسیم فلسطین میان دو کشور هم جوار با ساکنان عرب و یهودی و آغاز جنگ داخلی در آن سرزمین، و نیز تا مدتی پس از تشکیل رسمی دولت اسراییل، بیش تشکیلات وابسته به دولت نوبنیاد اسرائیل از خانه و کاشانه خود بیرون رانده شدند. ناگفته نماند که شماری از فلسطینی ها نیز با توجه به فضای وحشتبار جنگ داخلی و عملیات ارعاب آمیز دسته های مسلح یهودیان صهیونیست و به ویژه بعد از کشتار دیر یاسین، محل های سکونتشان را رها کردند و به کشورهای همجوار عرب گریختند. شمار بزرگتری از آنان در اردوگاههای پناهندگان زیر نظر سازمان ملل متحد سکنی یافتند. نوار غزه نیز یکی از مقاصد این پناهندگان بود و ساکنان امروز غزه فرزندان و نسل های بعدی همان پناهندگان هستند. به این ترتیب می توانیم با نگاهی به تاریخ هفتاد سال اخیر سرزمین فلسطین به ریشۀ رویدادهای اندوهباری که از 7 اکتبر 2023 تا به امروز در اسرائیل و غزه جریان داشته است برسیم. پس از تشکیل دولت اسرائیل دهها مورد کشتار فلسطینی ها توسط نظامیان وابسته این دولت روی داد و بین چهارصد تا ششصد روستای فلسطینی برای جلوگیری از باز گشت رانده شدگان به دست آنها ویران شد. مقامات اسرائیلی در چند دهۀ گذشته بر این روستاها نام های عبری نهاده اند و به احداث شهرک های غیر قانونی یهودی نشین در آنها مبادرت ورزیدند. یک نمونه از اقداماتی که برای گریزاندن روستاییان فلسطینی از مکانهای اقامتشان صورت گرفت مسموم کردن چاه های آب مشروب بود. دامنۀ این گونه اقدامات از 1948 به این سو به طور منظم و برنامه ریزی شده رو به گسترش بوده و تا به امروز ادامه یافته است.
پس از تشکیل رسمی دولت اسرائیل یک رشته قوانین از کِنِسِت یا مجلس قانونگذاری آن برای جلوگیری از بازگشت آوارگان فلسطینی گذشته که معروفترین آنها قانون “ضد رخنه” در 1954 است. مورخان بی طرف به درستی از این گونه تدابیر با اصطلاح “پاکسازی قومی” یاد کرده اند که طبعا مورد انکار دولت اسرائیل و بازوهای تبلیغاتی آن قرار گرفته است. در همان حال قوانینی هم از کِنِسِت گذشته که مهاجرت یهودیان را از هر گوشۀ جهان به اسرائیل تسهیل می کند. این سیاست در دهه های اخیر یکی از وجوه اصلی اختلاف اسرائیل – فلسطین بوده که حل نشده باقی مانده است و هر از چندگاه به جنگ خونریزی بین دو طرف دامن می زند. رویدادهای 1948 و از جمله موجودیت یافتن رسمی دولت اسرائیل و دست اندازی یهودیان به بخش به مراتب بزرگتری از آنچه درقطعنامۀ سازمان ملل متحد دایر بر تقسیم فلسطین به دولت یهود اختصاص یافته بود، در پانزده می هر سال با برگزاری مراسمی به وسیلۀ فلسطینی ها و شماری از کشورهای عرب به نام “یوم النکبة” یا “روز فاجعه” که در بالا هم به آن اشاره شد، یاد آوری می شود.
1967 و 1973، جنگهای شش روزه و یوم کیپور- از هنگام تشکیل دولت اسرائیل تاکنون چندین جنگ میان کشورهای عرب و اسرائیل روی داده است که معروفترین آنها جنگ شش روزه در 1967 و جنگ معروف به یوم کیپور درو 1973 است. در جنگ شش روزه اسرائیلی ها به پیروزی بزرگی دست یافتند و ارتفاعات جولان، صحرای سینا و ساحل غربی رود اردن را به تصرّف در آوردند. در جنگ 1973 که به وسیلۀ مصر با مشارکت سوریه آغاز شد، ابتدا نیرو های اسرائیلیِ مستقر در صحرای سینا را غافگیر و و مجبور به عقب نشینی کرد، ولی نیروهای اسرائیلی به فرماندهی ژنرال آریل شارون به سرعت ابتکار عمل را به دست گرفتند و با برگرداندن موج جنگ به سود خود بار دیگر از کار زار پیروز بیرون آمدند محمّد انور السادات که پس از مرگ جمال عبدالناصر به جای او نشست با ایجاد یک تغییر جهت کلی در سیاست خارجی مصر در 1977 به تل آویو سفر کرد و به اتفاق مناخیم بگین پای یک پیمان صلح با اسرائیل صحّه گذاشت. به همین مناسبت در اکتبر همان سال جایزۀ صلح نوبل به طور مشترک به آن دو آنها اعطا شد.
نکتۀ در خور ذکر آنکه در جنگ یوم کیپور پای ایران نیز به شکلی به میان کشیده شد. توضیح آن که شاه که با انور سادات پس از مناسبات خصمانه با ناصر روابط دوستانه برقرار کرده بود، به خواهش او اجازۀ یکبار عبور هواپیماهای روسی حامل سلاح و مهمات را از فضای ایران برای مصر صادر و احمد میر فندرسکی، قائم مقام وقت وزیر امورخارجه را مأمور نظارت بر انجام آن کرد. منتها میر فندرسکی که در دل خواستار پیروزی مصر در آن جنگ بود به هواپیماهای روسی حامل اسلحه برای مصر چندین بار اجازۀ عبور از فضای ایران را داد. آمریکایی ها که همواره پشتیبان اسرائیل و تأمین کنندۀ آخرین سلاح ها برای اسرائیل بودند وقتی متوجه این امر شدند و به تلخی به شاه شکایت کردند. در نتیجه آقای میر فندرسکی مغضوب و بی درنگ از کار بر کنار شد. او که در دولت سی و هفت روزۀ شاپور بختیار عهده دار وزارت امور خارجه بود در سال 1383 در پاریس درگذشت.
1993، پیمان اسلو- در این سال با میانجیگری بیل کلینتون رئیس جمهوری وقت آمریکا پیمان سرّی اسلو میان یاسر عرفات رهبر تاریخی فلسطینی ها و ژنرال اسحاق رابین فاتح جنگ شش روزه که بعدها نخست وزیر اسرائیل شد امضاء گردید. به موجب این پیمان اسرائیل دولت خودگردان فلسطین را در ساحل غربی رود اردن به رسمیت شناخت و متقابلا از سوی دولت خودگردان به رسمیت شناخته شد. قرار بود این پیمان مقدمۀ تشکیل دولت فلسطین بر اساس قطعنامۀ 1947 سازمان ملل متحد باشد، ولی رویدادها در جهتی سیر کرد که مانع تحقق یافتن چنین هدفی شد. اسحاق رابین که به سبب نقش برجسته اش در پیروزی های اسرائیل در جنگهای گذشته با کشورهای عرب از اعتبار بزرگی برخوردار بود در همین راستا حرکت می کرد. امّا محافل افراطی راست گرای اسرائیل و از جمله گروه ها مذهبی افراطی که تمامی فلسطین را حق موروثی خود می دانند به شدت با او مخالف و ازاو متنفر بودند. این مایه از تعصب و تنفر سرانجام کار خود را کرد و در چهار نوامبر 1995 جوانی وابسته به یکی از این گروه ها به نام ایجال عامیر رابین را هدف گلوله قرار داد و به قتل رسانید با کشنته شدن این نظامی و سیاستمدار برجسته زمینه برای دست اندازی راست افراطی بر اهرم قدرت و چهره کردن بنیامین نتانیاهو در صحنۀ سیاسی اسرائیل و به بوتۀ فراموشی افتادن راه حل دو کشوری فراهم آمد.
1996،آغاز نخست وزیری بنیامین نتانیاهو و چیرگی راست گرایان در عرصۀ سیاست اسرائیل. با کشته شدن اسحاق رابین فعالیت تبلیغاتی شدید راست گرایان در آستانۀ انتخابات 1996 آغاز شد که بسیار کارساز بود و حزب لیکود را به پیروزی و رهبر جوان آن بنیامین نتانیاهو را به نخست وزیری رساند. او پیش از آن در سِمَت سفیر اسرائیل در سازمان ملل متحد خوش درخشیده بود. نتانیاهو جوانترین سیاستمداری بود که تا آن زمان در اسرائیل به نخست وزیری می رسید و اولین نخست وزیری به شمار می رفت که در اسرائیل به دنیا آمده بود. نتانیاهو در 1949 در تل آویو تولد یافت. او هم مانند بسیاری از سیاستمدارانی که پس از تشکیل دولت اسرائیل زمام امور کشور را در دست داشته اند لهستانی تبار است. پدرش که استاد دانشگاه بود. او پس از مهاجرت به فلسطین هنگام سلطۀ امپراتوری عثمانی بر این سرزمین نام خانوادگی خود را از میلیکوفسکی به نتانیاهو که در زبان عبری به معنی “خداداد” است تغییر داد. بنیامین نتانیاهو پس از پایان دورۀ دبیرستان تحصیلات دانشگاهی خود را در آمریکا دنبال کرد. او از دانشگاه معروف MIT در رشتۀ معماری دانشنامۀ فوق لیسانس گرفت ولی تحصیلات دکتری خود را در هاروارد پس از کشته شدن برادرش برای پیوستن به ارتش اسرائیل ناتمام گذاشت. او چند سال با درجۀ سروانی در ارتش خدمت کرد و در برخی عملیات خطرناک که یکی از آنها طرح ربون یاسر عرفات در اردن بود شرکت جست.
نتانیاهو پیش از از آن که بار دیگر با پیروزی حزب لیکود در انتخابات 2013 در نقش نخست وزیر ظاهر شود در دولت آریل شارون به عنوان وزیر خارجه و دارایی خدمت کرد، ولی هنگامی که شارون در 2005 تصمیم به تخلییۀ غزه از نیروهای اسرائیلی گرفت به نشانۀ اعتراض از مقام خود استعفا داد. وی از آن هنگام تا به حال جز در دورۀ کوتاهی که نفتالی بنت نخست وزیر بوده است با نشان دادن مهارت در تشکیل ائتلاف هایی از احزاب مذهبی و راستگرا توانسته است در رآس دولت اسرائیل باقی بماند. در این دورۀ طولانی مهمترین وجوه سیاست وی تشکیل شهرک های متعدد از مهاجران یهودی، پشت کردن به راه حل دو کشوری، تضعیف دولت خودگردان فلسطین به ریاست محمود عباّس و تقویت پنهانی گروه اسلام گرای حماس بوده که امروز به عنوان دشمن اصلی و مهمترین نیروی مقاومت در برابر وی ظاهر شده است. نتانیاهو با پیش گرفتن این روش توانست میان فلسطینی ها تفرقه بیندازد و راه حل دو کشوری را به بوتۀ فراموشی افکند. حماس که در واقع شعبۀ فلسطینی حزب اِخوان المسلمین مصر است پس از اختلافات عمیقی که با دولت خودگردان فلسطین پیدا کرد و خشونتهایی که میان هواداران دو گروه به ظهور پیوست، در انتخابات 2006 در غزه پیروزی قاطع به دست آورد و از آن هنگام قدرت انحصاری را در آنجا به دست داشته است. در این خلال دولت اسرائیل به رهبری نتانیاهو در همان حال که سیاست تفرقه افکنی بین فلسطینی ها با چشم بستن بر کمکهای چندین میلیون دلاری طریق قطر به حماس ادامه داهد، از سال 2007 به این سو در پاسخ به موشک پرانی های حماس به درون اسرائیل چند بار به غزه حمله کرده و هربار شمار بسیاری را به خاک هلاک افتاده اند. آخرین برخورد نظامی اسرائیل با حماس پیش از رویدادهای اخیر به سال 2021 باز می گردد که دوهفته به طول انجامید.
سیاست آمریکا در قبال مسئلۀ اسرائیل – فلسطین و آخرین تحولات این موضوع پس از رویداد هفت اکتبر – دولت بایدن در سه سال دورۀ تصدی خود همان سیاست دولت ترامپ را دایر بر بی اعتنایی به حق فلسطینی ها برای تشکیل دولتی از آنِ خود طبق قطعنامۀ 1947 سازمان ملل متحد دنبال کرده و در همان حال پشتیبانی از عادی شدن روابط میان کشورهای عرب و اسرائیل را در کانون توجه قرار داده است. آخرین کوششی که توسط آمریکا برای تحقق بخشیدن به راه حل دو کشوری صورت گرفت هنگام ریاست جمهوری اوباما بود که به هیچ نتیجۀ ملموسی نرسید و از آن پس آمریکا هرگونه اقدام جدی را در آن جهت به فراموشی سپرده است. از آن سو دولت خود گردان فلسطین به رهبری محمود عبّاس 87 ساله به صورت یک مترسک بی خاصیت در آمده است. دولت خودگردان فلسطین در ازای شناسایی رسمی دولت اسرائیل نه تنها هیچ امتیازی به دست نیاورده بلکه با تشکیل شهرک جدید یهودی نشین در ساحل غربی رود اردن و تقویت حضور نظامی اسرائیل در حوزۀ قلمرو آن به دستگاه صرفا اداری بی اثر و کم .جهه ای تبدیل شده است. تنها پس از آغاز بحران کنونی و ابعاد بی سابقۀ آن از نظر تلفات انسانی و ویرانی های گسترده درغزه و بی خانمانی اکثریت ساکنان بود که راه حل فراموش شدۀ دو کشور بار دیگر به موضوع روز تبدیل شد و در سخنان رهبران اروپایی و آمریکا انعکاس یافت. دولت آمریکا امروز با لحنی که بوی جدّیت از آن به مشام نمی رسد از آن صحبت می کند ولی در همان حال چند بار قطعنامه های آتش بس سازمان ملل متحد را که مهمترین عامل قطع جنگ در غزه و مقدمۀ رفع اشغال ازغزه و پدید آوردن فضای مساعد برای پیگیری راه حل دو کشوری خواهد بود وتو کرده است. در این خلال نتانیاهو با صراحت هرچه تمام تر مخالفت خود را با این راه حل اعلام داشته و به خوبی نشان داده است که اسرائیل تا هنگامی که او در رأس دولت قرار داشته باشد حاضر به شنیدن هیچ سخنی در آن مقوله نیست.
از قرانن و نیز از بعضی گزارشها چنین بر می آید که گفتگوهایی در پشت پرده با شرکت آمریک، با دولت اسرائیل و حماس در جریان است که تا کنون به نتیجۀ قطعی نیانجامیده است. آنچه در کانون این گفتگوها قرار دارد آزادی گروگانها است. دولت نتانیاهو البته تا آنجا که بتواند گفتگوها را کش می دهد، به این امید که در خلال عملیات جاری خود بتواند به مخفی گاه بعضی از گروگانها دست یابد و مجبور به دادن امتیاز چندانی به حماس نشود. شدّت یافتن اخیر عملیات در خان یونس، مهم ترین شهر غزه در همین جهت صورت می گیرد، ولی از سوی دیگر از سوی خانواده های گروگانها رای آزادی زودتر آنها و جلوگیری از اُفت روزافزون محبوبیت خود زیر فشار است. دولت بایدن هم با توجه به افزایش افکار نامساعد داخلی و جهانی نسبت به عملکرد او ظاهرا نمی تواند حمایت بی قید و شرط خود را از آدم کشیها و ویرانگری های اسرائیل به شکل نامحدود ادامه دهد. در گزارشهای رسانه ای می خوانیم نسل جوان امروز آمریکا که اطلاعات خود را بیشتر از فضای مجازی می گیرد و با حقایق آنچه در غزه می گذرد آشناست از سیاست دولت بایدن در قبال اسرائیل خشنود نیست و بایدن برای آنکه حمایت مهم این نسل را در انتخابات آینده از دست ندهد باید کاری بکند. به همین دلیل احتمال این که در روزهای آینده یک آتش بس طولانی تر در جنگ غزه اعلام شود وجود دارد. بیشتر ناظران آگاه بر این باورند که پس پایان گرفتن جنگ نتانیاهو تا مدت زیادی نمی تواند در قدرت بماند. این موضوع که در اسرائیل از مسئولان پاسخگویی می خواهند یک واقعیت است و در گذشته در ارتباط با نخست وزیرانی چون گلدا مایر و موشه دایان مشاهده شده است.
جمهوری اسلامی و جنگ غزه- همه می دانیم که یکی از دکان های داغ جمهوری اسلامی از آغاز دستیابی به قدرت سنگ فلسطینی ها را به سینه زدن و کاسۀ داغ تر از آش شدن برای آنها بوده است. به یاد داریم که نخستین مهمان خارجی خمینی پس از دستیابی او به قدرت یاسر عرفات بود و یکی لبخند های نادری که تا کنون از وی ثبت شده هنگام دیدار با رهبر فلسطینی بر لبانش نشست. آمّا دیری نگذشت که یاسر عرفات به سبب در پیش گرفتن سیاست مصالحه با اسرائیل از مقام سوگلی ناگهان به صف خائنان به آرمان فلسطین سقوط کرد. از آن پس جمهوری اسلامی بی آنکه در رجز خوانیهای هواداری از آرمان فلسطین تخفیفی دهد کمک های خود را متوجه گروه های فلسطینی اسلام زده مانند جهاد و ساخت و پس از این که غزه زیر به طور کامل زیر مهار حماس افتاد، حمایت مالی و سیاسی تهران هم به طور عمده متوجه این گروه گردید. با این همه پس از آغاز عملیات اسرائیل در غزه دیدیم که خامنه ای با توجه به مخاطرات درگیر شدن مستقیم در جنگ راه احتیاط را برگزید و پشتیبانی او و ماشین تبلیغاتی اش به مشتی لفاظی و شعار محدود گردید. در پیروی از همین سیاست حزب الله لبنان نیز که از میان اقمار منطقه ای جمهوری اسلامی از همه کارآمد تر است و به سبب همجواری با اسرائیل می تواند مزاحمت های عمده برای آن ایجاد کند از ورود عرصۀ جنگ احتراز جُست و تا کنون جز چند درگیری ناچیز برخورد نظامی جدّی با اسرائیل نداشته است. در این شرایط تنها اقدام در خور ذکر جمهوری اسلامی ایجاد مزاحمت برای کشتی های حامل سوخت برای اسرائیل از طریق دریای سرخ بوده که بی درنگ واکنش آمریکا و انگلیس رو به رو شده است. البته نا گفته نمی توان گذاشت که نتانیاهو با نزدیک دیدن پایان عمر فرمانروایی خود ممکن است در صدد گشودن یک جبهۀ دیگر جنگی از طریق حمله به لبنان بر آید که در آن صورت وضع جدیدی پیش می آید که ابعاد آن قابل پیش بینی نیست و جمهوری اسلامی هم در آن صورت احتمالا نمی تواند بنشیند و دست روی دست بگذارد.
برخی از منابع مطالعه برای نگارش این مقاله:
– گزارشهای شماری از مطبوعات معتبر انگلیسی و فرانسه زبان مانند واشنگتن پست، گاردین و لوموند
– جمهوی اسلامی ایران , عادی سازی, روابط ,اعراب , اسرائیل، نوشتّ پرهام پور رمضان، مرکز بین المللی مطالعات صلح
History of the Arab–Israeli conflict – Wikipedia
Palestine and the Arab-Israeli Conflict: a history with documents / by Charles D. Smith
Le conflit israélo-palestinien : une instabilité endémique aux portes de la Méditerranée orientale