قربانیان شکنجه ساواک پرویزثابتی سخن میگویند – بهروز ستوده

درفیلم سفیدشوئی شکنجه هاوجنایات ساواک با بازیگری پرویزثابتی مقام امنیتی بلندپایه آن سازمان جهنمی که این شخص  خودرا تادرجه مغزمتفکرودانای آینده گری که درجام جهان نمای خود همه چیزرا پیش بینی میکرده است وبه شاه ونخست وزیروسران حکومت سلطنتی هشدارمیداده است که راه وروش مملکت داری آنها نادرست است ولی گوش شنوائی برای هشدارهای خود پیدانمیکرده است! توصیه ثابتی به شاه واطرافیان شاه چه بوده است؟ درحقیقت توصیه پرویزثابتی به شاه وسران حکومت سلطنتی همان چیزی چیزی بوده است که جمهوری اسلامی بی وقفه طی45 سال گذشته انجام داده ومیدهد یعنی: درمقابل مردم یک قدم نباید عقب نشست. کشتارهای بی رحمانه مجازاست،کوچکترین صدای مخالفی را باید درگلوخفه کرد وبدون ترس ازافکارعمومی جهان واعتراض نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشرمیتوان زندانها وشکنجه گاههارا مملوازمعترضان ومخالفان کرد! دریک کلام توصیه پرویزثابتی به ادعادی خودش به سران نظام سلطنتی درپیش گرفتن همین سیاست “النصربالرعب” جمهوری اسلامی است.پس مغزمتفکروبهلول عاقل دستگاه امنیتی ساواک رژیم شاه بایدمسرورباشدکه اگرددرژیم گذشته گوش شنوائی برای شنیدن نصایح اووجودنداشته است درعوض دردستگاههای امنیتی نظام الهی جمهوری اسلامی ازصدرتاذیل وازصغیرتاکبیرذوب شدگان درولایت ضحاک زمان توصیه های اورا برای حفظ نظام بردیده نهاده وموبه مواجرا کرده اند!بنابراین عقل کل ساواک قاعدتآًباید خوشحال باشد که بالاخره کسانی پیدا شده اند که برای حفظ نظام به نصایح او گوش کنند!

به مصداق مثل معروف که دروغگو کم حافظه است عقل کل ساواک فراموش میکند که درپرده دیگری ازنمایش تطهیرومبرا ساختن خودوساواک ازشکنجه زندانیان سیاسی مدعی شده است که درزندانهای ایران درزمان حکومت شاه مطلقا شکنجه وآزارواذیتی وجود نداشته است و این کنفدارسیون دانشجویان وگروههای سیاسی درخارج ازکشوربوده اند “شایعه شکنجه” توسط ساواک را تبلیغ میکردند! درزیرقسمتی ازمتن دفاعیات زنده یاد شکرالله پاک نثراد ازاعضای گروه موسوم به گروه فلسطین که بخاطر شجاعت و مقاومتش دردادگاه وزندان وشکنجه ازاوکینه شدیدی دردل دارد عینا نقل میکنم تاشایدعرق شرم برپیشانی پرویز ثابتی و همه کسانی که این روزها عکس اورا به عنوان “قهرمان ملی”خود برروی دست بلند میکنندبنشنیدوبه اعمال کثیف خود برای نه تنها به سفیدشوئی وتبرئه ساواک خاتمه دهند بلکه زشت تر وکثیف تر ازسفیدشوئی دست ازتوجیه وتجلیل وتکیریم شکنجه وشکنجه گران دوران حکومت پهلوی بردارند. قسمتی ازمدافعات زنده یاد شکرالله پاک نژاد دردادگاه نظامی را درسال 1349یعنی دراوج اقتدارپرویزثابتی دراینجا نقل میکنم، ناگفته نماند پاک نژاد ویارانش که بدون ارتکاب هیچ جرمی در حکم دادگاه نظامی ابتدا به اعدام وبعدا براثرمبارزات دانشجویان ایرانی خارج ازکشوروسازمانهای مدافع حقوق بشر با یکدرجه تخفیف به حبس ابد و حبس های طولانی مدت محکوم شدند دراوج اقتدارپرویزثابتی درسازمان امنیت حکومت شاه بود.

قسمتی از دفاعیات زنده یاد پاک نژاد دردادگاه نظامی حکومت شاه.

 پرویز ثابتی و هواداران شاه اللهی او بخوانند وخجالت بکشند

——     

آقای رئیس دادگاه ، برای اينکه بدانيد با آزادی خواهان ايران چگونه رفتارميشود، برای این که ارزش بازجوئی هائی که به آنها استناد می شود معلوم گردد بايد قسمتی از شکنجه هائی که درمورد شخص من انجام شده راشرح دهم.
پس ازدستگيری درتاريخ ۱۸ دی ماه ۱۳۴۸ فورا مرا به سازمان امنيت خرمشهر بردند. درآنجا سه نفر بازجو به ضرب مشت و لگد مرا لخت کرده و به اصطلاح بازديد بدنی کردند. ازساعت ۸ بعد ازظهر تا يک بعد از نيمه شب بازجوئی توام با مشت و لگد ادامه يافت. فردای آن روز مرا به زندان شهربانی آبادان منتقل کرده و دريکی ازمستراح های آن زندان محبوس کردند. يک هفته دراين مستراح تنها با يک پتوی سربازی، بدون لباس و روزانه تنها با يک وعده غذا گذراندم. روزهشتم با دستهای بسته دريک لندور سازمان امنيت به تهران در زندان اوين منتقل شدم. دربدو ورود به زندان اوين بازجوئی همراه با شکنجه شروع شد. بدين ترتيب که دو نفر به نام های رضا عطارپور معروف به دکترحسين زاده و بيگلری مشهوربه مهندس يوسفی با چک و مشت و لگد به جان من افتاده و مرتب يک ساعت متوالی مرا زدند. بعد مرا پشت ميز نشانده و از من خواستند بنويسم کمونيست هستم و بکار جاسوسی اشتغال داشته ام و چون من امتناع کردم به دستوررضا عطارپور دونفر درجه دارآمده و مرا روی زمين خوابانيدند و با شلاق سيمی سياه رنگی به جان من افتادند و به اتفاق بيگلری بيش ازسه ساعت متوالی با شلاق و مشت و لگد مرا زدند و به ترتيب نوبت عوض کرده و رفع خستگی می نمودند. درجريان زدن شلاق من دوبار بی هوش شدم، تمام بدنم کبود شده و خون ازپشت من براه افتاده بود.
بازجوئی روز اول به همين جا خاتمه يافت و روزدوم عينا تکرارشد. به اضافه اين که چند بار به من دست بند قپانی زده، مرا روی چهارپايه قرارداده، و وادار کردند يک پايم را درهوا نگهدارم و هرچند دقيقه يک بار با لگد چهارپايه را از زيرپای من پرت کرده و مرا روی زمين می انداختند. روزسوم دراثرکشيده های محکمی که عطارپور به گوش من نواخت خون از گوش من براه افتاد که منجر به پاره شدن پرده گوش چپ من شده است. گوش چپ من بکلی قوه شنوائی خود را ازدست داده است. می توانيد معاينه کنيد
همان روزسوم تقريبا ده بعد ازظهر مرا با چشم بسته از سلول انفرادی زندان وحشتناک اوين بيرون کشيده و به داخل باغ زندان بردند. درحاليکه چشم هايم هم چنان بسته بود، مرا به جلو می راندند. صدای عطارپور و بيگلری را شنيدم که پچ پچ کردند و گاهی می شنيدم که درباره من حرف می زدند. قارقار کلاغ ها و سرمای دی ماه، درد زخم شلاق های و گوش چپ و صدای منحوس عطارپور و بيگلری جلادان ساواک که مرتبا همديگر را دکترو مهندس صدا می زدند سخت آزاد دهنده بود. مرا به درخت بستند صدای پای عده ای همراه با دستورهای خشکی که صادر می شد، روشن می کرد که جوخه اعدام صدا زده اند. عطارپور رای دادگاه مرا می خواند که شکرالله پاک نژاد به جرم سوء قصد به جان اعليحضرت همايونی و ارتباط با دولت خارجی به اتفاق آراء محکوم به اعدام شده است. بعد دستور داد که جوخه آماده باشد و مرتبا يادآوری می کرد که تو درکنار مرز عراق دستگيرشده‌ای و کسی از توقيف تو اطلاعی ندارد. همه فکر می کنند تو به عراق رفته‌ای و هيچ کس ازاعدام تو اطلاعی نخواهد داشت. پس از چند لحظه پچ پچ، عطارپور فرياد زد: اين چه وضعی است؟ چرا دستور صادر می کنند و بعد لغو می کنند؟ مگر مسخره بازی است؟ با صدای بلند قدری دشنام به من داد مرا از درخت بازکرده دوباره به سلول انفرادی برگرداندند.

تمام اين صحنه سازی ها برای اين بود که من اعترافاتی مطابق ميل آنها بکنم، درجريان بازجوئی های بعدی ناخن سبابه دست چپ و ناخن انگشت کوچک دست راست مرا کشيدند. بارها با فنون کاراته با پا و دست مرا به زمين انداختند. دشنام هائی که جلادان در تمام مدت بازجوئی به من می دادند تنها لايق خود و اربابانشان بود و من از تکرار آن ها شرم دارم. سه بار و هربار ۴۸ ساعت بمن بی خوابی دادند.

از شکنجه های گرسنگی طولانی و ازدياد نور که بارها انجام شد سخنی نمی گويم. شکنجه ۱۸ روزادامه يافت.

آقای رئيس دادگاه! يکی ازدلايل دير فرستادن ما به دادگاه اين است که بايد آثار شکنجه ازبين برود . قرار بازداشت مرا پس از ۲۱ روز به رويت من رساندند، آن هم پس از شلاق و مشت و لگد فراوان . چون قصد اعتراض داشتم و آنها می خواستند من حتی بدون ذکر قرار را امضاء کنم و بالاخره هم به ضرب شلاق مرا مجبور کردند بدون اعتراض قرار را امضاء کنم . شرح شکنجه ها برای اين است که رفتارغير قانونی مامورين سازمان امنيت و اصولا آتمسفری که پرونده اين گروه درآن تشکيل شده روشن گردد تا ارزش واقعی بازجوئی هائی که به آنها استناد می گردد معلوم باشد.
آقای رئيس دادگاه من تنها کسی نيستم که شکنجه شده ام . تمام متهمين که دراين جا حضور دارند شکنجه شده اند . دربين ۱۸ نفر متهمين حاضرحتی يک نفر هم نيست که شکنجه نشده باشد . برای مثال ، پرونده خون ريزی مغزی ناصر کاخساز شهرت زيادی کسب کرده است . خود وی حاضراست و جريان شکنجه ها را تشريح می کند . تمام افراد وابسته به گروه فلسطين بدون استثناء شکنجه شده اند. مهندس حسن نيک داودی دراثرشدت ضربات وارده درزندان کشته شده است.
جريان کشته شدن وی برملا شده است. جلادان ساواک وقتی می بينند که مهندس حسن نيک داودی دراثرشکنجه های مداوم رو به مرگ دارد، فورا او را از زندان قزل قلعه به زندان قصرانتقال می دهند تا وانمود کنند که دراثر شکنجه نمرده است. پس ازانتقال به زندان قصر چون حال وی وخيم بوده به بيمارستان شهربانی منتقل می شود. ولی معالجات موثر واقع نشده و مهندس جوان می ميرد. علت مرگ وی ضربات وارده به گردن و صدمه ديدن نخاع تشخيص داده شده. تمام پزشکان معالج وی تصديق کرده اند که مرگ نيک داودی دراثرشکنجه در قزل قلعه صورت گرفته است.
جرم نيک داودی خواندن کتاب بوده است. تنها نيک داودی و وابستگان به اين پرونده نيستند که دراثرشکنجه های مامورين ساواک کشته شده يا درحال مرگ اند. آيت الله سعيدی هم درسلول انفرادی قزل قلعه دراثرشکنجه کشته شده. جلادان ساواک حتی فرصت انتقال او را به زندان قصر نظير نيک داودی پيدا نکردند. اشرف السادات خراسانی نيزدر اثر شکنجه های مداوم به حال مرگ به زندان قصر منتقل شده و چندی پيش روی برانکارد از بيمارستان زندان قصر به يکی ازبيمارستان های خصوصی منتقل و به اصطلاح آزاد شده است تا او هم در زندان نميرد. درحقيقت ساواک مرده او را آزاد کرده است. چه به تصديق رئيس بهداری زندان قصراميدی به ادامه حيات او وجود نداشت.