در دنیای امروز و در جوامع پیشرفته و مترقی،آزادی عقیده و بیان،آزادی
قلم و رسانه،آزادی تشکیل احزاب و جمعیت ها،آزادی اجتماعات و
تظاهرات،آزادی انتخابات وگزینش سکانداران امور جامعه،آزادی
انتخاب شغل وحرفه،آزادی انتخاب محل سکونت،همگی از اولیه ترین
آزادی ها برای همه شهروندان و انسان ها شناخته می شوند.پر واضح
است که در تمام اینگونه جوامع،آزادی انتخاب پوشش روی سر، برای
بانوان نیز از اولیه ترین آزادی های انسانی آنان محسوب می گردد.اما
هزاران دریغ و افسوس، در وطن ما که از کهن ترین تمدن های روی
زمین و از پایه گذاران تمدن بشری می باشد،هنوز این آزادی ها تحقق
نیافته و تالش ایرانیان در بیش از یک قرن گذشته برای کسب این
آزادی ها به نتیجه مطلوب و استواری نرسیده است.
در مورد حجاب یا پوشاندن موی سر برای بانوان،در زمانی به سلیقه
و تصمیم و دستور یک شخص خودکامه،چادر را با زور از سر زنان
کشیدند و آنان را مجبور کردند که حتما باید بدون حجاب،ازمنزل
خارج شوند.نتیجه آن شد که بسیاری از زنانی که به حجاب عقیده
داشتند،برای مدت ها در خانه ها محبوس شدند و امکان بیرون آمدن
از خانه را نداشتند.بسیاری از مردان نیز به این فرمان و اجبار معترض
بودند و به فرمانده آن لعن و نفرین می کردند.پس از شهریور1320
و سقوط رضا شاه،آن فرمان بی حجابی اجباری نیز ساقط شد و
بانوان گرامی ایران دارای این اختیار شدند که به میل و اراده خود
با پوشش یا بدون پوشش روی سر در جامعه حضور یابند.تا مدت
ها صحنه ی انسانی و درست حرکت بانوان بدون حجاب در کنار
بانوان با حجاب و دوشادوش یکدیگر در جامعه ایران دیده می شد
که نشان دهنده رعایت حق انتخاب بانوان در این مورد بود.اما پس از
انقالب بهمن 57 که گروهی با عقاید ایدئولوژیک خاص خود بر اریکه
قدرت تکیه زدند و برعکس آن فرمان بی حجابی،زنان این سرزمین
را ناگزیر کردندکه حتما باید با پوشش روی سر در جامعه حضور یابند.
اعتراضات بانوان فرهیخته ما در جو هیجانی انقالب و در سایه زور
مداری اقتدارگرایان و با شعار »یا روسری یا تو سری« آنان، به جایی
نرسید و بانوان با اکراه و اجبار ناچار به بر سر کردن روسری شدند.
اما کارگزاران حکومت،همچنان باال تر بودن روسری زنان را مهم
ترین مسئله سیاسی و اجتماعی خود و کشور تلقی کرده و با ایجاد
گشت به اصطالح ارشاد،مزاحمت و آزار بانوان را وجهه همت خود
قرار دادند.در اواخر شهریور 1401 گشت ارشاد در تهران خانم مهسا
امینی،دختر 22 ساله را به بهانه نامناسب بودن حجاب بازداشت کرد.
اما سرانجام، این دختر جوان در تاریخ25 شهریور در زندان گشت ارشاد
کشته شد.این حادثه دلخراش موج فزاینده ای از اعتراضات مردمی
به ویژه از طرف جوانان و بانوان را در سراسر ایران،برانگیخت.در این
تظاهرات ملی گسترده،در کنار شعارهای مختلف غالبا شعار»زن زندگی
آزادی« شنیده می شد.این شعار حاکی از خواستن حفظ کرامت زن و
برابری حقوق او با مرد و درخواست یک زندگی متعارف و معمولی
وبدون دغدغه و برقراری آزادی بود.زیرا که آزادی است که سرمنشاء
استقرار حاکمیت ملی و مردم ساالری بوده و رفاه وسعادت جامعه را
فراهم می نماید.
قیام اعتراضی ملت ایران،ماه ها ادامه یافت.در جریان این اعتراضات
خیابانی صدها نفر کشته شده و هزاران نفر مصدوم و مجروح گردیدند.
عده زیادی به علت اصابت گلوله های ساچمه ای به صورتشان،چشم
و بینایی خود را از دست دادند.ده ها هزار نفر نیز بازداشت گردیده و به
زندان ها روانه شدند.تعدادی از بازداشت شدگان بدون رعایت موازین
قضایی وبدون محاکمه عادالنه و با اتهامات واهی و فقط به منظور
ایجاد جو وحشت و ارعاب در جامعه ،به اعدام محکوم شده و به طناب
دار سپرده شدند.
امروز که بیش از 8 ماه از شروع قیام ملی ایرانیان سپری شده،علیرغم
تمام تهدیدات و تمهیدات حکومت،بانوان ایران توانسته اند التزام به
داشتن حجاب اجباری را پشت سر بگذارند.امروز شاهدیم که در سراسر
کشور بسیاری از بانوان بدون پوشش روی سر در جامعه حضور پیدا
می کنند.آنان با گردنی بر افراشته و نشان دادن غروری آشکار حاکی
از ایستادگی در برابر زور و اجبار و کسب اولیه ترین حق انسانی خود
در خیابان ها تردد می کنند.آنان با این حرکت ،نشان می دهند که
برای حفظ این آزادی اجتماعی خود از هیچ تهدیدی نمی هراسند.
در سوی دیگر حکومت بریده از مردم را می بینیم که جز تن دادن به
خواست معقول و منطقی مردم به پا خاسته راهی ندارد.واضح است که
اعتراضات ملت ایران به عملکرد حکومت جمهوری اسالمی محدود به
حجاب اجباری نیست بلکه آزادی های اساسی و استقالل سیاسی و
رفع تنگناهای اقتصادی و معیشتی و بحران های محیط زیستی مورد
مطالبه جدی اکثریت قاطع مردم ایران است.
25 شهریور1401 یک نقطه عطف در تاریخ سیاسی اجتماعی ملت
ایران است.بازگشت جامعه ایران به شرایط قبل از آن دیگر ممکن
نخواهد بود.
از فرمان بیحجابی تا حجاب اجباری
شماره
استقرار حاکمیت ملی
هدف جبهه ملی ایران است
بنام خداوند جان و خرد
ایران در همه عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی
با آواری از خطرات عدیده روبرو است که زندگی روزمره و حیات مردم
کشور را تهدید می کند.ذیال به اختصار نگاهی به این چهار وجه اجتماعی
می اندازیم.
وضعیت سیاسی
سیاست و مدیریت کشور در دستان افراد ناآگاهی است که درک و
شناختی از وضعیت و تحوالت جهانی و منطقه ای و داخلی ندارند و
گمان می کنند با تشدید تنش ها در سیاست خارجی و حمایت از گروه
های افراطی بنیاد گرا و تزریق سرمایه های ملت ایران به آنها می توانند
در عرصه جهانی و منطقه ای عرض اندام کنند و با تشدید سرکوب
های داخلی و فشار بر گروه ها و اقشار مختلف مردم می توانند،وضعیت
را کنترل کنند.انقالبی که قرار بود ملت ایران را به مقام انسانیت
برساند،کارش به جایی رسیده است که به زنان و دختران و کودکان و
مردم معترض در خیابان ها شلیک می کنند.
ُ به جای رسیدگی به مطالبات و نیازهای اولیه مردم و اقوام محروم کرد و
بلوچ یا در خیابان به نمازگزاران شلیک می کنند و یا در زندان ها به جرم
های واهی اعدامشان می کنند.
حتی مادران و خانواده های کشته شدگان هم امنیت ندارند و بازداشت و
زندانی می شوند.متاسفانه در حاکمیت جمهوری اسالمی گوش شنوایی
نیست و هیچ کس صدای مطالبات اقشار و اصناف مختلف مردم را نمی
شنود.هر صدای حق طلبی در نطفه خفه می شود.امروز زندان ها مملو از
زنان و دختران و معلمان و جوانان و روزنامه نگاران و کارگران و فعالین
سیاسی است. حتی شخصیت هاي محیط زیستی هم از تجاوز حاکمیت
مصون نمانده اند و بسیاری از آنان در زندان هستند.
از آزادی احزاب و اصناف و سندیکاها ی کارگری مستقل و اطالع رسانی
خبری نیست. انتخابات آزاد و عادالنه تبدیل به انتصابات حکومتی با
نمایش مضحکی شده است که فقط افراد خودی گزینش می شوند و نام
آنها از صندوقهای رای بیرون می آید.به همین دلیل نمایندگان مجلس
به جای نمایندگی از مردم،به نمایندگان متملق حاکمان تبدیل شده اند.
به این دالئل اکثریت مطلق مردم ایران از اصالح حاکمیت مایوس شده
اند و به درستی دریافته اند در این ساختار امیدی به اصالح وضعیت
کشور نیست.
سیاست خارجی حکومت هم ایدئولوژیک و بر خالف منافع ملی است.این
سیاست دشمن تراش و دشمن ستیز موجب انزوای کشور و تحریم های
کمر شکنی شده است که عالوه بر تهدیدات و خطرات خارجی، ارمغانی
جز فقر و عقب ماندگی نداشته است.این در حالی است که در سیاست
هیچ دشمن دائمی وجود ندارد.
دکتر مصدق رهبر ضد استعماری ایران با اینکه با استعمار انگلیس مبارزه
می کرد و صنعت نفت را ملی کرد،اما هیچگاه باب مذاکره را مسدود
نکرد.با احترام به قوانین بینالمللی در دادگاه الهه انگلستان را محکوم
کرد.حکومت جمهوری اسالمی توانایی و اعتماد به نفس گفتگو و مذاکره
را هم ندارد و گمان می کند،یا وانمود می کند که مذاکره به معنی سازش
و تسلیم است.با این سیاست دشمن تراش،سیاست داخلی را گروگان
سیاست خارجی کرده است.
وضعیت اقتصادی
با این سیاست های نادرست، اقتصاد کشور را به وضعیت فالکت باری
دچار کرده اند که در همه شاخص های اقتصادی ارمغانی جز عقب
ماندگی،رکود،تورم،بیکاری،فقر و رشد مافیای مالی و فساد و تبعیض و
فاصله طبقاتی وحشتناک نداشته است. سال ها رشد اقتصادی ایران
منفی بوده است.
اکثر صنایع و کارخانجات کشور یا تعطیل شده اند یا در وضعیت نیمه
تعطیل و راکد قرار گرفته اند.تعطیلی این کارخانجات موجب بیکاری
بسیاری از گارگران زحمتکش شده است و به ناگزیر برای امرار معاش به
مشاغل کاذب غیر تولیدی روی آورده اند.آنچه هم از اقتصاد نیمه جان و
سرمایه های ملی باقی مانده است،در انحصار مافیای نظامی-مالی است.
سرمایه های ملی در وضعیت تقسیم غنائم بین اعوان و انصار حکومتی
است.
فقر و بیکاری در کل کشور،خصوصا مناطق محرومی مثل استان های
کردستان و سیستان و بلوچستان و لرستان بیداد می کند.شاخص فالکت
باالی ۴۰ در صد رسیده است.
وضعیت فرهنگی
علم و فکر و فرهنگ زمانی پیشرفت می کند که اوال آزادی های سیاسی
و دموکراتیک وجود داشته باشد و مثل جمهوری اسالمی تفکر انتقادی
و تولید و تکثر فکر و اندیشه جرم نباشد.ثانیا جامعه از رفاه و امکانات
نسبی اقتصادی و معیشتی برخوردار باشد.اما در همین مملکت مصیبت
زده،پژوهشگران و محققان بسیاری هستند که یا جرأت بیان نتایج
تحقیقاتشان را ندارند،یا به خاطر حفظ امنیت خود به اجبار مهاجرت کرده
اند،یا اخراج و خانه نشین شده اند، و یا در زندان هستند.
همبستگی ملی راه نجات ایران
ادامه در صفحه دو
org.jebhemeliiran@info:mail-E
org.jebhemeliiran://http
نشریه داخلی – تهران – 19 خرداد 14۰۲ خورشیدی – شماره ۲۱۹ – صفحه ۲
org.jebhemeliiran@info:mail-E
org.jebhemeliiran://http
ایران پنجمین کشور ثروتمند دنیاست.دارای دومین منبع بزرگ گاز
جهان و سومین ذخیره نفت کشف شده و صاحب چهارمین ذخیره نفت
خام به ارزش 27/3 ترلیون دالر است.ایران طبق اطالعات سامانه
گوگل و بانک جهانی یک »ابرقدرت انرژی« است.اما هنوز یک کشور
در حال توسعه است،و فقر در آن روز به روز در حال گسترش می
باشد.اقتصاد تک محصولی و تحریم های سازمان ملل و آمریکا هم
مزید بر علت شده است.بدین ترتیب ،ایران همچون فقیریست که بر
روی یک گنج عظیم نشسته و از دیدن آن فقط آه می کشد.مسئول
این وضع و پاسخگوی چنین فقری به جز حکومت مستقر،کیست؟به
قول حافظ: ز هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / زنهار زین بیابان
وین راه بی نهایت.
افزون بر ثروت ملی ایران،میراث غنی فرهنگی چند هزار ساله کشور
به وسیله بیست و ششمین سامانه میراث فرهنگی جهان بازتاب یافته
است.طبق اخبار جدید اقتصادی،ایران در سال های اخیر افزایش فقر
را تجربه کرده و سفره مردم بسیار خالی تر شده است.تورم و گرانی
کمر ملت ایران به ویژه طبقات فرودست را شکسته است.طبق آمار
رسمی،در حال حاضر هر ایرانی نسبت به ده سال پیش چهل در صد
فقیر تر شده است.به همین دلیل منابع جدید اقتصادی،ایران ثروتمند
را در ردیف کشورهای فقیر قلمداد کرده اند.در حالیکه ایران از لحاظ
منابع زیر زمینی و ثروت انرژی،چهاردهمین کشور جهان و عربستان
صعودی هفدهمین است و ایران از لحاظ قدرت خرید مردم،بیست
ویکمین اقتصاد جهان به شمار می رود.پس چرا از 85 میلیون جمعیت
ایران37، تا 40 درصد فقیر بوده و بیست درصد در زیر خط فقر می
زیند؟مشکل ایران کجاست؟مشکل اساسی از یک طرف سوء مدیریت
اقتصادی و سیاسی و فساد مالی گسترده و از سوی دیگر فقدان آزادی
و دموکراسی در کشور است.
ایران در مدیریت اقتصادی و سیاسی به جای استفاده از سیاست موازنه
منفی دکتر مصدق،موازنه سیاسی و اقتصادی خود را به سمت شرق یا
چین و روسیه چرخانده است.و واضح است که هیچ کشوری از جمله
چین و روسیه منافع ملی ایران را به منافع ملی خود ترجیح نمی دهند.
بنا بر این ایران برای حفظ منافع خود باید به موازنه منفی روی آورد
و در میدان سیاست همچون بند بازی ماهر تعادل خود را در بین
قدرت های جهانی حفظ کند تا منافع ملی مردم ایران تامین شود.آیا
مدیریت کنونی کشور چنین کرده است؟مسئله جلب سرمایه گذاری
های خارجی برای ایجاد تولید،اشتغال و توسعه اقتصادی امری بسیار
واجب و حیاتی است.اما حکومت ایران درهای کشور را به روی سرمایه
گذاران غربی بسته است،در حالیکه صنعت نفت ایران نیازمند باز سازی
و سرمایه گذاری کالن است تا راه عادی و عرفی خود به بازارهای
جهانی را بیابد.این نوع نفت و گاز فروختن به قیمت نازل برای گریز
از تحریم ها بر ضد منافع ملی این سرزمین و ملت بزرگ ایران
است.ترکیه همسایه ایران،نصف خاک ایران را دارد،تقریبا با جمعیت
همسان،نه نفت دارد و نه گاز،اما در سال2020 میالدی تولید ناخالص
داخلی gdp آن 28400 دالر بوده،در حالیکه این رقم برای ایران در
همان سال12400 دالر بوده است.ترکیه یکی از کشورهای دارای
جاذبه توریستی در جهان است.سالیانه 30 میلیارد دالر از توریسم
درآمد دارد.توریسم صنعت پر سودیست که کشور های فرانسه ،ایتالیا
و اسپانیا از آن باالترین سود را می برند،ترکیه و مصر نیز از این
صنعت درآمد قابل توجهی تحصیل می کنند.اما صنعت توریسم ایران
به علت تئوکراسی حاکم بر کشور مرده است.این در حالیست که
ایران طبق آمار یونسکو یکی از مهمترین کشورهای جلب توریست
با جاذبه های گردشگری فراوان است.توسعه توریسم و گردشگری
از یک طرف نیازمند تامین آزادی برای گردشگران خارجی است و
وجود هتل و تسهیالت از سوی دیگر است.استانبول و قاهره هریک
به تنهایی یکصد هتل 5 ستاره دارند،اما در تهران فقط 6 هتل پنج
ستاره وجود دارد.امارات متحد عربی و قطر هم گردشگران خارجی را
به خاطر امکانات رفاهی که برای توریست ها فراهم کرده اند،بسیار
جذب می کنند.
این همه نفرت از مردم آمریکا و اروپا برای چیست؟چرا جمهوری
اسالمی نسبت به آنان کمتر از شرقی ها تساهل دارد؟درحالیکه
تساهل باید برهمه اقوام و گروه ها و ملیت ها یکسان اعمال شود.
بحران اقتصادی ایران به خاطر سوء مدیریت،فساد باور نکردنی،رانت
خواری و اختالس ها،سقوط ارزش پول ملی و باال رفتن قیمت
دالر،تورم افسار گسیخته،اقتصاد داللی،عدم جذب سرمایه های
خارجی و گریز سرمایه ها و مغزها از ایران است.اما اساسی ترین
مشکل کشور نبودن دموکراسی،یعنی آزادی بیان،قلم،مذهب،احزاب
و جمعیت ها،آزادی مطبوعات و رسانه ها و انتخابات است.گروه های
فشار نیز عرصه را بر آزادی اجتماعی تنگ کرده اند.جدایی دین از
حکومت یکی از پایه های دموکراسی است.
بحران محیط زیست به خاطر سیاست غلط کشاورزی و بهره برداری
از آب های زیرزمینی شدت پیدا کرده وبیم آن می رود که دریاچه ها
و رودخانه های بزرگ ایران مانند دریاچه هامون سیستان و بلوچستان
و حوض سلطان قم خشک شود و ایران به یک بیابان بی آب و علف
تبدیل شود.به قول فردوسی بزرگ :دریغ است ایران که ویران شود /
کنام پلنگان و شیران شود.
ایران، با چنین ثروت و غنای فرهنگی شایسته فقر نیست
فرهنگ ستیزی حاکمیت از همان روزهای اول انقالب شروع شد.وحدت
حوزه و دانشگاه را رابطه طبیب با بیمار دانستند و روحانیت طبیب و
دانشگاهیان بیمار تلقی شدند.
دانشگاه ها را بستند و بسیاری از اساتید و دانشجویان را تصفیه و اخراج
کردند. بسیاری از معلمان اخراج شدند و حتی دانش آموزان نیز در سال
شصت بازداشت و اخراج و اعدام می شدند.
در حوزه هنر و سینما و تلویزیون و موسیقی نیز وضعیت از دانشگاه ها
بدتر بود.اکثر هنرمندان و سینماگران و کارگردان ها و بازیگران یا به
دادگاه انقالب احضار و با زندانی شدن و تعهد دادن خانه نشین می شدند
یا در انزوا و گوشه نشینی دق مرگ شدند و یا به اجبار تبعید و متواری
شدند.وضعیت حوزه موسیقی هم، چنین بود و بسیاری از آنان ممنوع الکار
شدند.امروز هم سینما و تلویزیون و تئاتر و موسیقی موضوعی امنیتی شده
است. نیروهای امنیتی نه تنها در همه امور دخالت و نظارت می کنند،بلکه
تمام این عرصه ها را در دست خود گرفته اند.مراسم و آئین های مذهبی
را با انواع خرافه ها آغشته اند و آنها را به ابزار حمایتی نظام تبدیل کرده
اند.آزادی انتشار کتاب و نشریات نیز بسیار محدود شده است و فقط آثاری
که در خدمت حکومت و تبلیغ و ترویج ایدئولوژی شکست خورده آنان
است از انواع حمایت های مادی و معنوی برخوردار است.
وضعیت دانشگاه ها و خصوصا رشته های علوم انسانی فاجعه بار است و
با تصفیه اساتید خبره و مستقل هم کیفیت آموزش بسیار پائین است و
هم محدودیت ها و نظارت ها و گزینش ها که یادآور انگیزاسیون های
قرون وسطایی است، دانشجویان را از علوم و معارف علمی و همچنین از
آزادی عمل محروم کرده است.
بیش از چهار دهه در امر محال اسالمی کردن علوم انسانی کوشیدند و
با انقالب فرهنگی و تشکیل ستاد انقالب فرهنگی و پس از آن،شورای
انقالب فرهنگی و صرف سرمایه های بسیار می خواستند علوم انسانی
اسالمی ایجاد کنند.
غافل از اینکه علم ماهیتی سکوالر و غیر دینی دارد.اما محتوای علوم
چه علوم انسانی و چه علوم طبیعی نه دینی است و نه ضد دینی.لذا علوم
انسانی اسالمی معنای محصلی ندارد،چنانکه بیش از چهار دهه حیف و
میل سرمایه های ملی،جز سردرگمی و اغتشاش فکری، هیچ دستاورد
مثبتی نداشته است.با توجه به جمیع جهات،از نقطه نظر فرهنگی هم که
به چند ویژگی آن به اختصار پرداخته شد،کشور ما با ایده های فرهنگي
حکومت گرفتار انحطاط فرهنگی شدیدی شده است.
وضعیت اجتماعی
با توجه به استبداد سیاسی و فقر و تبعیض اقتصادی و انحطاط
فرهنگی،مردم ایران که قرار بود با آب و برق و اتوبوس و مسکن مجانی
رفاه و امکانات داشته باشند و به مقام و منزلت انسانی و معنوی دست
یابند، از کمترین شأن و منزلتی برخوردار نیستند.
در جمهوری اسالمی،حکومت در همه زمینه ها تبدیل به کارفرمای یگانه
ای شده است که در همه شئون زندگی مردم دخالت می کند و فرمان
می راند.
انتقاد و مخالفت و حتی استقالل رأی داشتن، موجب محرومیت های
شغلی و استخدامی و تحصیلی می شود.
با مشاهده چنین وضعیتی در اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که
تروتسکی به درستی گفته بود: در کشوری که دولت کارفرمای یگانه
است،مخالفت به معنای گرسنگی و مرگ تدریجی است.
این کارفرمایان یگانه و انحصاری،به هر کس هر چه می خواهند می
دهند و اطراف خود را پر از افراد رانت خوار و فاسد و ریاکار می کنند و
اکثریت مردم هم غیر خودی محسوب و از بسیاری حقوق اولیه محروم
می شوند.به این ترتیب است که اکثریت مردم در مقابل اشرافیت حاکم،از
حقوق و امکانات و اشتغال و منزلت های اجتماعی محروم می شوند.
تبعیض ها و محدودیت ها و محرومیت های گسترده و فقر و تورم
وحشتناک که عزم و اراده و برنامه ای برای مهار آن نیست،و تشکیل
اشرافیت نوین و طبقه جدید حاکم موجب تضادهای طبقاتی وسیع و نفاق
و شقاق در جامعه شده است.همین امر، فقر و بیکاری و اعتیاد و فساد و
عنوان بزهکاری و جرم و جنایت در جامعه را افزایش داده است.
چنین حاکمیت فاسد و ناکارآمدی که عالوه بر بحران ناکارآمدی،گرفتار
شکست ایدئولوژیک و بحران وسیع مشروعیت و شقاق و نفاق است و
تبدیل به مافیای مالی-نظامی شده است،قابلیت و استعداد اصالحات را
نیز از دست داده است.در کنار ساختار حقیقی ناکارآمد و فاسد،ساختار
حقوقی نظام هم غیر دموکراتیک و اصالح ناپذیر است.تنها ابزار آن
خصوصا از سال ۹۶به بعد تهدید و سرکوب و زندان و گلوله است.
متاسفانه حاکمیت با همان دشمنان فرضی خارجی در پشت پرده مذاکره
پنهان می کند و امتیاز می دهد و نرمش قهرمانانه می کند.اما حاضر
نیست همین سازش و نرمش را در رابطه با مردم کشور خود نشان دهد.
رفتار جمهوری اسالمی در طول این چهار دهه چنان بوده است که
گمان می رود تنها مردم ایران را دشمنان واقعی خود می دانند، و برای
سرکوب این دشمن،دشمنان فرضی می سازند و به همین دشمنان
فرضی هر امتیازی می دهند تا بتوانند با سرنيزه بر مردم حکومت کنند.به
همین دلیل اکثریت مطلق مردم از هر قشر و طبقه و صنف و قومیتی از
جمهوری اسالمی ناراضی هستند و امیدی به اصالح آن ندارند.
در این ساختار حقوقی اقتدار گرا و غیر دموکراتیک بجای قانون اشخاص
حکومت می کنند.به همین دلیل صاحب نظران سیاسی،جمهوری
اسالمی را حکومتی قجری و پیشا مشروطه می دانند.
برای تغییر وضعیت فالکت بار و غیرقابل تحملی که جمهوری اسالمی
به وجود آورده است،همبستگی کلیه نیروهای ملی و اقشار و اصناف و
اقوام مختلف در چارچوب استقالل و حفظ تمامیت ارضی و آزادی های
دموکراتیک و نفی تبعیض های قومی،دینی،جنسی و اعتقادی بر پایه
برابری حقوقی و عدالت اجتماعی تنها راهی است که می تواند کشور
را نجات دهد.با همبستگی و همسویی کلیه نیروهای معترض می توان
موازنه قوا را به نفع مردم تغییر داد.
با این تغییر موازنه قدرت به نفع مردم می توان به گذار مسالمت آمیز
و تغییر ساختار غیر دموکراتیک به نظامی قانونمند که در آن تنها قانون
حکومت می کند،امیدوار بود.
در حاکمیت قانون فرمانروا نیز تابع قانون و قدرت او محدود به قوانین
مدون و مشخص است.هیچ کس اختیارات مافوق قانونی و نامحدود و
مطلقه نخواهد داشت.
همبستگی ملی مخالف تنوع و تکثر عقاید و تفاوت های قومی و دینی
نیست.با حفظ استقالل و تمامیت ارضی ایران و آزادی های دموکراتیک
مدنی و سیاسی می توان به برابری حقوقی و برابری امکانات و برابری
جنسی و نفی تبعیض های قومی و دینی در سایه حاکمیت قانون دست
یافت.همه اقوام و اقشار و اصناف مختلف در اقصی نقاط ایران با هر
دین و عقیده و زبان و لهجه ای به یکسان مالک و صاحب این سرزمین
هستند و باید از حقوق و امکانات یکسانی برخوردار باشند.اما برای احقاق
این حقوق نیز همه به یکسان مسئولیت داریم.لذا برای دست یافتن به
این حقوق،همه ایرانیان از هر قوم و طایفه و طبقه و قشر و صنفی می
باید به مسئولیت ملی خود عمل کنیم.
دست به دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آزاد
ادامه از صفحه یک
org.jebhemeliiran@info:mail-E
org.jebhemeliiran://http
org.jebhemeliiran@info:mail-E
org.jebhemeliiran://http
نشریه داخلی – تهران – 19 خرداد 14۰۲ خورشیدی – شماره ۲۱۹ – صفحه ۳
همانند عرصه های مختلف در کشور، نظام سالمت،که شامل
بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی می باشد ، دچار بحران های
بنیادینی است، که اگر زودتر بدان پرداخته نشود، سالمت جسم و
روان آحاد ملت ایران در معرض تهدید جدی قرار می گیرد، که
به اختصار به برخی از اهم این مسائل اشاره می گردد:
الف( امروزه در حوزه ی علوم پزشکی و درمانی و بهداشتی، ده ها
رشته ی تخصصی در دانشگاه ها پذیرای دانشجویانی است، که
باید برای آینده ی عرصه ی سالمت و بهداشت در ایران پرورده
گردند. در کشورهای پیشرفته حوزه ی سالمت بر سه بنیاد جسم،
روان و اجتماع قرار دارد و تربیت متخصصان مرتبط با این رشته
ها با سرمایه ی کشور و با برنامه ریزی و آینده نگری صورت
می گیرد و تالش می شود، که این سرمایه های بالقوه پرورش
یافته با شرایطی مناسب وارد شبکه ی سالمت، بهداشت و درمان
کشور گردند. ده ها تخصص در این حوزه ها در تعاملی آموزشی،
پژوهشی و درمانی با یکدیگر فعالند.
متاسفانه در دهه ی اخیر شرایط به گونه ای شده است، که
حوزه های مختلف تخصصی در حال از دست دادن نیروهای
خود هستند. به عنوان مثال محمد شریفی مقدم، دبیرکل خانه
پرستار از مهاجرت ساالنه حدود 3000 پرستار خبر می دهد.
این در حالیست که بر اسـاس گزارش سـازمان بهداشـت
جهانی ۳.۲، میلیون نفر از پرسـتاران شـاغل در ۸۶ کشـور
دنیا، مهاجر هستند. سـهم نیروی انسـانی متخصص خارجی
در نظام سـالمت انگلیـس ۱۲، درصـد، در آمریـکا ۱۷ درصـد
و در مجمـوع کشـورهای عضـو اتحادیـه اروپـا ۱۱ درصـد
گـزارش شـده است. هوشبران، متخصصان اتاق عمل و مانند
آن نیز کم و بیش چنین شرایطی دارند. یا طبق اعالم سه سال
قبل مسووالن سازمان نظام پزشكي، از ابتداي دهه 90 تا سال
،1397 تعداد درخواست پزشكان براي دريافت تاييديه حرفهاي
Standing Good به ساالنه 1000 فقره افزايش يافت و
پيشبينيها حكايت از آن داشت كه در اين بازه 7 ساله، ساالنه
300 الي 350 پزشك عمومي و 300 پزشك متخصص به خارج
از كشور مهاجرت كردهاند. این روند جهشی صعودی در سال
های اخیر داشته است.
طبق برخی آمارهاي رسمي، تعداد دانشجويان ايراني در خارج از
كشور در فاصله سالهاي 2010 تا ،2019 از حدود 44 هزار نفر
به بيش از 59 هزار نفر افزايش يافت و در سال ،2019 كشور
ايران از بابت اعزام دانشجو بين 241 كشور جهان به رتبه 19
رسيد. طبق اين آمار، از مجموع دانشجويان ايراني مهاجر خارج از
كشور، حدود 10 هزار نفر در رشتههاي پزشكي مشغول تحصيل
بودند. طبق گزارش روزنامه »اعتماد«، در فاصله سه سال گذشته
تاكنون، تعداد تقاضاي پزشكان براي دريافت تاييديههاي
حرفهاي از سازمان نظام پزشكي به بيش از 4 هزار فقره در سال
افزايش يافته كه اين رشد بيش از سه برابري در فاصله سه سال
است. متخصصان رشته های دکترای تخصصی نیز که برخی از
آنان در حوزه ی علوم سالمت و درمان روان و اجتماع هستند
و از تعیین کننده ترین ارکان سالمت در هر کشوری به شمار
می روند، نیز روند مهاجرت چشمگیری داشته اند. از این روی
در حوزه های جلب دانشجویان تخصصی شاهد آنیم که در سال
های اخیر شماری از ظرفیت ها خالی می مانند.
ب( نظام بیمار و ناکارآمد مدیریت بیمه باعث آن شده است، که
ارتباط مالی در حوزه ی درمان بین بیماران و درمانگران درست
مدیریت نشود و هم به آحاد ملت فشار اقتصادی در حوزه ی
درمان وارد شود و هم متخصصان حوزه ی درمان و سالمت از
امکان امنیت اقتصادی و رفاهی بی بهره گردند. و صرفا با تعین
تعرفه های دستوری مشکل ارتباط بین بیمار و کادر درمان حل
نخواهد شد. پرونده های اختالس در تامین اجتماعی همچنان
گشوده است و بسیار از خدمات درمانی مشمول آن نمی شوند
و امکانات بیمارستان های دولتی از جهت ارایه خدمات اسفبار
است.
پ( وجود مافیاهای دارویی و لوازم پزشکی و نظیر آن موجب
گردیده است بحران های شدیدی در حوزه ی سالمت ایجاد
شود و متخصصان نتوانند خدمات خود را به درستی ارایه دهند
و مردم نیز بی پناه و مستاصل و خشمگین در مراکز درمانی و
دارویی سرگردان باشند.
ت( مداخله های امنیتی و به کارگماری افراد بی صالحیت که
با رانت های حکومتی مدرک و منصب گرفته اند بدون آن
که شانیت احراز این جایگاه ها و مدارج علمی را داشته باشند
و سرکوب متخصصان ناوابسته و فاضل و حرفه ای را دنبال
می کنند، که این امر از دیگر عوامل مهم گریز متخصصان از
میهنشان است.
ُردهای تخصصی، نظام
ث( تصرف نهادهایی چون ریاست ب
های صنفی تخصص های مرتبط با سالمت، نهادهای حساسی
چون پزشکی قانونی و ریاست دانشگاه ها و بیمارستان های
دانشگاهی، که بدترین مدیریت ها بر آنان اعمال می گردد و
جان بیماران و کیفیت درمان مورد توجه قرار نمی گیرد و سرمایه
گذاری انسانی و مالی درست در آنان صورت نمی گیرد، موجب
احساس درماندگی عمیقی در متخصصان حوزه ی درمان و
بهداشت گردیده است و راهی جز مهاجرت را پیش پای آنان
نگذاشته است. اکنون بسیاری از متخصصان رانتی حکومت که
عاری از دانش و توان تخصصی هستند، وارد عرصه ی خصوصی
نیز شده اند و با ارتباطات مافیاگونه با بخش های دولتی عرصه
را بر متخصصان این حوزه تنگ تر ساخته اند و امید آینده را در
نسل نوی این متخصصان نابود کرده اند.
جبهه ی ملی ایران قویا هشدار می دهد که استمرار این روش
خطرات جبران ناپذیری برای ایران در پیش خواهد داشت. از این
روی حاکمیت هر چه سریع تر فضای انتخابات صنفی آزاد برای
اصناف این رشته ها فراهم آورد و تصحیح و بازسازی ساختار
بیمار و بی کفایت و ویرانگر وزارت بهداشت، درمان و آموزش
پزشکی را بر عهده ی آنان گذارد، باشد که کورسوی امیدی بتابد
و این روند آسیب زا را متوقف سازد.
واقعیت تاریخی اين است که پیروزی فقیهان هم بر سلطنت و هم
بر رقبای دیگرشان )ملیگرایان، چپها، مجاهدین خلق، سکوالر-
دموکراتهای مخالف شاه(، بیش از آنکه پیروزی فرهنگی و
گفتمانی باشد، پیروزی تنها تشکیالت سراسری و مقتدر و ریشهدار
در ایران بر نیروهای پراکنده و تشکلهای کوچک حزبی بود. به
این ترتیب که پس از آنکه پهلوی اول همه تشکلها را در ایران
نابود یا تضعیف کرده بود، در دوران پهلوی دوم و مشخصا از زمان
کودتای ۲۸ مرداد32 که سرکوب تشکلها از سر گرفته شد، تنها
گروهی که توانستند خود را احیا و بازسازی کرده و از پایتخت تا
دورترین روستاهای ایران را درنوردند و تشکلهایی به شکل مسجد
و حسینه و مهدیه و تکیه و کانون)مانند کانون توحید در تهران( و
مکتب)مانند مکتب امیرالمؤمنین( را در اختیار داشته باشند و در هر
نقطهای از ایران مجلس وعظ و عزا برگزار کنند و مردم را به گرد
خود جمع کنند، روحانیون بودند.
به این ترتیب در آن سالها تنها جریان متشکل مخالف حکومت در
اختیار فقها بود؛ به طوری که صدای هیچ جریان دیگری در ایران به
اندازه صدای آنها به گوش نمیرسید و هیچ گروه دیگری یکهزارم
امکانات مادی و معنوی روحانیون را در اختیار نداشت. با پیروزی
انقالب اسالمی هم دیری نپایید که حامیان حکومت فقهی موفق
به کنار زدن رقبایی شدند که در زمان حکومت پهلوی دوم، از امکان
سازمانیافتگی همپای آنها محروم مانده بودند.
اما حامیان انقالب اسالمی خواستار برپایی بک حکومت دینی بودند
که بر پایه احکام دینی و فارغ از قومیت و ملیت باشد و بر این
مبنا، امتگرایی اساس سیاست حکومت جدید قرار گرفت. غلبه
امت گرایی اگر چه میتوانست در ابتدای انقالب و جنگ هشت
ساله برای حکومت نوپای جمهوری اسالمی کارکرد داشته باشد،
اما پس از آن و در عمل نتوانست خالءهای موجود در سطوح فردی
و جمعی را پوشش دهد.
در این میان، بخشی از فعالین قومگرا با تکیه فرصتطلبانه بر دین و
حکومت مذهبی، از موقعیت به دست آمده استفاده کردند. همزمان
پراکندگی جوامع قومی و به ویژه ترکزبانها در سطح کشور نیز
موجب رونق نسبی یافتن قومگرایی در سطحی بیسابقه شد و از
همه مهمتر اینکه مشخصا دستگاههای امنیتی حکومت جمهوری
اسالمی نیز قومگرایان را به عنوان ابزاری مناسب برای بر هم زدن
امکان ایجاد اتحاد ملی پیرامون جنبشهای اعتراضی و سراسری
یافتند و سرانجام هم برنامهريزى و سياستهاى برخی از كشورهاى
منطقه برای بهرهبرداری از امکان پدید آمده در ایران، موجب تقویت
بسیاری از گروههای قومگرا گردید.
در این بین به ویژه پانترکیستها در پوششش مروجين زبان
ترکی، با در پیش گرفتن روشهای عوامفریبانهای چون ادعای
تقویت و دفاع از زبان و هویت برساخته تركى، غیریتسازی قومی
و زبانی را مبنای پيشبرد اهداف خود قرار دادهاند و تا كنون نيز
در اين امر تا حدودی ولو اندک موفق بودهاند. اینها در دو دهه
اخير توانستهاند براى سياست هاى خود با جعل و تحريف واقعیات،
مناسبتسازی کنند و مواردی چون فعاليت ورزشى تيم تراكتور
سازى را زمینه هویتيابى و سازماندهى خود قرار بدهند. با اينكه
جريان نوظهور پانترکیست را نمیتوان با نهاد سابقهدار فقاهت
همسان گرفت، ولى این جريان اخیر توانسته است در طول بیش
از دو دهه با حمایت ضمنی سازمانهای امنیتی حکومت، از میان
تمامى اقشار بخش ترکزبان جامعه ایران عضوگيرى بكند. به جز
مقامات كشورى و لشكرى و محلی و به ویژه امامان جمعه، اين
جريان توانسته است كسانى را كه به كليت وضع موجود معترض
میباشند را زير لوای زبان مادرى »تركى« يكجا جمع كند و در
راستاى منافع كشورهای ذینفعی چون تركيه و آذربايجان و اسراييل
سازماندهی نمايد.
پانترکیستها به طور مداوم به مخاطبين خود القاء ميكنند كه
فرهنگ ملی ایران از یکسو و منافع ملى ايران از سوی دیگر در
ضديت و تضاد با منافع ترکزبان هاى ايران قرار دارد. گاه حتی
برخی مقامات رسمی محلی نیز مواضعی همسو با آنها ولی با ادبیات
حکومتی میگیرند.
مجموعه این اعمال و مواضع، پتانسيل خطرناکی برای تعدی به
حاکمیت ملی ايران توسط كشورهاى همسايه باالخص تركيه و
آذربايجان به وجود آورده ك ً ه قبال وجود نداشت. صدام حسين هم
نسبت به خوزستان ادعاهايى داشت كه به خاطر نداشتن زمینه
ناكام ماند. ولى سیاستهای جمهورى اسالمی اين امكان را به
وجود آورده كه امثال اردوغان و علىاف بر خالف صدام حسین، به
طور بالقوه زمینههایی پیدا کنند. اگرچه آگاهی ملی ایرانیان نهایتا
هر توطئه ضد ایرانی را نقش برآب خواهد کرد، اما با این حال نباید
خطر را مطلقا ناچیز انگاشت.
بحران در عرصه سالمت و درمان
خطر جدید پانترکیسم در ایران
org.jebhemeliiran@info:mail-E
org.jebhemeliiran://http
نشریه داخلی – تهران – 19 خرداد 14۰۲ خورشیدی – شماره ۲۱۹ – صفحه ۴
org.jebhemeliiran@info:mail-E
جبهه ملی ایران خارج از کشور